whip hand

/ˈwɪpˈhænd//wɪphænd/

دستی که با آن کالسکه چی (و غیره) شلاق را نگه می دارد، دست شلاق، دست شلاق موقعیت برتر، دست بالا

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the hand in which the driver of a coach or the like holds the whip.

(2) تعریف: a position of dominance; advantage.
مشابه: advantage, edge

جمله های نمونه

1. Their opponents had the whip hand and it was useless to resist.
[ترجمه گوگل]حریفان آنها دست تازیانه داشتند و مقاومت بی فایده بود
[ترجمه ترگمان]opponents شلاق به دست داشتند و مقاومت در برابر آن بی فایده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The new captain soon got the whip hand over the crew.
[ترجمه گوگل]کاپیتان جدید به زودی دست شلاق را بر سر خدمه گرفت
[ترجمه ترگمان]ناخدای جدید به زودی شلاقی به دست جاشو ان زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. These days the shopper has the whip hand, and will not buy if stores fail to lower their prices.
[ترجمه گوگل]این روزها خریدار دست شلاق دارد و اگر فروشگاه ها نتوانند قیمت های خود را پایین بیاورند، خرید نمی کند
[ترجمه ترگمان]این روزها خریداران دست شلاق خود را دارند و اگر مغازه ها کاهش قیمت خود را کاهش دهند، خرید نخواهند کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. She had the whip hand and it was useless to resist.
[ترجمه گوگل]او دست شلاق داشت و مقاومت بی فایده بود
[ترجمه ترگمان]شلاق به دست داشت و مقاومت در برابر آن بی فایده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Once again men get the whip hand; they can exercise paternal rights or evade parental responsibilities-as they choose.
[ترجمه گوگل]بار دیگر مردان دست شلاق را می گیرند آنها می توانند از حقوق پدری استفاده کنند یا از مسئولیت های والدین - به دلخواه خود فرار کنند
[ترجمه ترگمان]آن ها یک بار دیگر شلاق را می گیرند؛ آن ها می توانند حقوق پدری را تمرین کنند یا از مسئولیت های والدین شانه خالی کنند - همان طور که انتخاب می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The team, holding the whip hand, seemed to relax midway through the first half.
[ترجمه گوگل]تیم که دست شلاق را گرفته بود، به نظر می رسید در نیمه اول آرام شده بود
[ترجمه ترگمان]بازیکنان در حالی که شلاق را در دست گرفته بودند ظاهرا در نیمه اول نیمه اول نیمه راه بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. A silent woman has always the whip hand of a talker.
[ترجمه گوگل]یک زن ساکت همیشه دست تازیانه یک سخنگو را دارد
[ترجمه ترگمان]یک زن ساکت همیشه دست و پا می زند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Have the whip hand of of sb.
[ترجمه گوگل]دست شلاق از sb داشته باشید
[ترجمه ترگمان] با شلاق \"sb\" تماس بگیر
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. A clever person frequently gets the whip hand over others.
[ترجمه گوگل]یک فرد باهوش اغلب دست شلاق بر سر دیگران می گیرد
[ترجمه ترگمان]شخص باهوش غالبا دست شلاق را بر دیگران می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The other team, holding the whip hand, seemed to relax midway through the first half.
[ترجمه گوگل]تیم دیگر که دست شلاق را گرفته بود، به نظر می‌رسید که در نیمه اول آرام شده بودند
[ترجمه ترگمان]تیم دیگر که شلاق را در دست گرفته بود به نظر می رسید که در نیمه اول نیمه اول نیمه راه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He had the whip hand throughout the debate.
[ترجمه گوگل]او در طول مناظره دست شلاق داشت
[ترجمه ترگمان]او در طول مباحثه دست شلاق را به دست گرفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. During the last decade the right wing of the party has held the whip hand.
[ترجمه گوگل]در طول دهه گذشته جناح راست حزب دست شلاق را گرفته است
[ترجمه ترگمان]در طول دهه گذشته جناح راست حزب، شلاق را نگه داشته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. With the advent of term limits in the state Legislature, Orange County will have the whip hand.
[ترجمه گوگل]با ظهور محدودیت های دوره در مجلس قانونگذاری ایالتی، اورنج کانتی دست شلاق خواهد داشت
[ترجمه ترگمان]با ظهور محدودیت های زمانی در قوه مقننه دولت، بخش آرنج ضربه شلاق را خواهد داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. When it comes to checkers, my son - in - law generally has the whip hand.
[ترجمه گوگل]وقتی نوبت به چکرز می رسد، داماد من عموماً دست شلاق را دارد
[ترجمه ترگمان]وقتی پای بازی شطرنج در میان است، داماد من معمولا شلاق به دست دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• hand that strikes, hand that beats; control

پیشنهاد کاربران

دست راست کسی بودن ( یعنی متکی به کسی بودن )
He is my whip hand. I need him.

بپرس