whimsy

/ˈwɪmzi//ˈwɪmzi/

معنی: هوس، علاقه دمدمی، بوالهوسی، وسواس، تلون مزاج
معانی دیگر: رجوع شود به: whim، خواب و خیال، وهم، whimsey بوالهوسی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: whimseys, whimsies
(1) تعریف: an odd, fanciful, or capricious notion, or such notions collectively.
مشابه: caprice, conceit, dream, humor, kink, levity, notion, vagary, whim

- Her designs are born out of whimsy rather than considerations of functionality.
[ترجمه ضحی] طرح های او بیشتر زاییده خیال هستند تا ملاحظات کاربردی.
|
[ترجمه گوگل] طرح‌های او بیشتر از روی هوس و هوس ناشی می‌شوند تا ملاحظات عملکرد
[ترجمه ترگمان] طراحی های او به جای ملاحظات کارکرد از شیطنت خارج شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a fanciful, quaint, or oddly amusing thing or quality of something.

- There is a certain whimsy in his paintings that appeals to me.
[ترجمه گوگل] هوس خاصی در نقاشی های او وجود دارد که برایم جذاب است
[ترجمه ترگمان] یک شیطنت خاص در نقاشی هایش وجود دارد که برای من جالب است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. All her drawings have a touch of whimsy.
[ترجمه گوگل]تمام نقاشی‌های او حسی از هوس دارند
[ترجمه ترگمان] همه drawings یه جورایی هوس دارن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. His speech was full of whimsy.
[ترجمه گوگل]صحبتش پر از هوس بود
[ترجمه ترگمان] His پر از هوس بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. His smile broadened and his eyes twinkled with whimsy.
[ترجمه گوگل]لبخندش گشاد شد و چشمانش از هوس برق زدند
[ترجمه ترگمان]لبخندش بزرگ تر شد و چشمانش از هیجان برق زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. A touch of whimsy, fantasy or fun.
[ترجمه گوگل]لمسی از هوس، فانتزی یا سرگرم کننده
[ترجمه ترگمان] یه ذره هوس، رویا یا تفریح
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Thus Wish veers dizzily from gleeful whimsy to cosmic angst; from unconfident extroversion to manic introspection.
[ترجمه گوگل]بنابراین Wish به طرز سرگیجه‌آمیزی از هوس‌های شادی‌آور به اضطراب کیهانی تغییر می‌کند از برونگرایی نامطمئن تا درون نگری شیدایی
[ترجمه ترگمان]از این رو، Wish از هوس پرنشاط تا angst کیهانی، از برون گرایی unconfident تا درون گرایی دیوانه کننده، گیج و گیج شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Karla Hour's designs combine style and whimsy.
[ترجمه گوگل]طرح های کارلا ساعت ترکیبی از سبک و هوس است
[ترجمه ترگمان]طرح های ساعت Karla ترکیبی از سبک و شیطنت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Beautiful young people are the whimsy of nature, but beautiful old people are true wokes of art.
[ترجمه گوگل]جوانان زیبا هوس طبیعت هستند، اما پیران زیبا بیدارهای واقعی هنر هستند
[ترجمه ترگمان]جوانان زیبا the طبیعت هستند، اما مردم زیبا wokes واقعی هنر هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Whimsy can be humorous to someone with time to enjoy it.
[ترجمه گوگل]هوس می تواند برای کسی شوخ طبعانه باشد که زمان لذت بردن از آن را دارد
[ترجمه ترگمان]فرد می تواند برای لذت بردن از آن با کسی شوخی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Worse, the whimsy : car - owners can choose anywhere they want, not just where they live.
[ترجمه گوگل]بدتر از آن، هوی و هوس: مالکان خودرو می توانند هر جایی را که می خواهند انتخاب کنند، نه فقط محل زندگی خود
[ترجمه ترگمان]بدتر از آن، the: صاحبان ماشین می توانند هر جایی که می خواهند را انتخاب کنند، نه فقط جایی که زندگی می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. But romanticizing the whimsy of classic American cars is to romanticize the decades-old trade embargo that the United States has imposed on Cuba.
[ترجمه گوگل]اما رمانتیک کردن هوی و هوس خودروهای کلاسیک آمریکایی به معنای رمانتیک کردن تحریم تجاری چند دهه ای است که ایالات متحده علیه کوبا اعمال کرده است
[ترجمه ترگمان]اما romanticizing the از ماشین های قدیمی آمریکایی، تحریم کردن تحریم تجارت چند دهه ای که ایالات متحده بر کوبا تحمیل کرده است، می باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Gratify her every whimsy ; viewed from another perspective, that's loveliness, or evidence of her innocence.
[ترجمه گوگل]هر هوس او را راضی کن ; از منظری دیگر، این دوست داشتنی یا دلیلی بر بی گناهی اوست
[ترجمه ترگمان]هر گونه شیطنت و شیطنت را به او گوشزد می کرد؛ از یک دیدگاه دیگر، این زیبایی را، یا شواهدی از بی گناهی او می دید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He had a whimsy about flying to the moon.
[ترجمه گوگل]او هوس پرواز به ماه را داشت
[ترجمه ترگمان] اون هوس پرواز به ماه داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Colourmusic have been praised for their whimsy and vaguely psych-folk stylings.
[ترجمه گوگل]Colourmusic به دلیل سبک های عجیب و غریب و مبهم روان-فولکلور مورد ستایش قرار گرفته است
[ترجمه ترگمان]Colourmusic برای سرگرمی و طرز مبهمی از سبک psych مردم تعریف و تمجید کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Personally I've always considered mime to be a lot of whimsy.
[ترجمه گوگل]من شخصاً همیشه میم را یک هوس‌بازی می‌دانستم
[ترجمه ترگمان]من شخصا بازی تقلیدی را با یک شوخی زیاد در نظر گرفتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

هوس (اسم)
longing, fancy, calf love, lust, caprice, fad, whim, whimsy, fantasy, whim-wham, concupiscence, crotchet, humoresque, whimsey, scape, whigmaleerie, gee, heartthrob, libido, megrim

علاقه دمدمی (اسم)
freak, caprice, fad, whim, whimsy, whim-wham

بوالهوسی (اسم)
whimsy, crotchet, flightiness, humoresque, vagary, whimsey

وسواس (اسم)
freak, whim, whimsy, fantasy, whim-wham, whimsey, scape, obsession, scrupulosity, maggot

تلون مزاج (اسم)
whim, whimsy, flightiness, whimsey, inconstancy, whigmaleerie

انگلیسی به انگلیسی

• impulsiveness; captivating eccentricity
whimsy is behaviour which is unusual and often slightly playful, and which often seems to have no strong reason or purpose.

پیشنهاد کاربران

Whimsy به معنی فانتزی، شوخی یا تصورات غیرواقعی و سرگرم کننده است. این کلمه معمولاً برای توصیف رفتار، ایده ها، هنر یا اشیاء به کار می رود که عجیب، خلاقانه و غیرمعمول هستند و گاهی هم از نظر جالب یا مسخره بودن جذابیت دارند. به عبارت دیگر، "whimsy" به حس بازیگوشی و خوشمزگی اشاره دارد که از دنیای واقعی و جدی فاصله می گیرد و به دنیای خیالی و غیرمنطقی می رود.
...
[مشاهده متن کامل]

ترجمه های ممکن برای whimsy:
فانتزی
خیال پردازی
شوخی
بازیگوشی
مکالمات پرکاربرد با whimsy:
1. In a conversation about art:
A: "I really love that painting. It's so full of whimsy!"
B: "Yes, it's so imaginative! The colors and shapes don't follow any rules. It feels playful. "
A: "من واقعاً این نقاشی رو دوست دارم. خیلی پر از فانتزیه!"
B: "آره، خیلی تخیلاتی هست! رنگ ها و اشکال هیچ قانونی رو دنبال نمی کنند. خیلی بازیگوشانه ست. "
2. Talking about a funny, light - hearted idea:
A: "Let's go on a spontaneous trip to the beach tomorrow, just for the fun of it!"
B: "That sounds like a great idea! Such a whimsy plan!"
A: "بیا فردا یه سفر بی برنامه به ساحل بریم، فقط برای خوش گذرانی!"
B: "آره، عالیه! خیلی فانتزیه!"
3. Describing a quirky person:
A: "My friend Sarah is always coming up with these quirky ideas. She's full of whimsy. "
B: "That’s what I love about her! She never takes things too seriously. "
A: "دوستم سارا همیشه این ایده های عجیب و غریب میاره. خیلی پر از خیال پردازی یه. "
B: "این همون چیزی یه که من ازش خوشم میاد! هیچ وقت خیلی جدی نمی گیره. "
4. When talking about a whimsical place or decoration:
A: "The garden was so whimsical! There were tiny doors in the trees and colorful mushrooms everywhere. "
B: "Sounds magical! Like something from a fairytale. "
A: "باغ خیلی فانتزی بود! درخت ها درهای کوچیک داشتن و قارچ های رنگی همه جا بود. "
B: "به نظر جادویی میاد! انگار از یک داستان پریان. "
5. Describing an unexpected, playful moment:
A: "He pulled out a funny little hat and wore it just to make everyone laugh. "
B: "That's such a whimsical thing to do!"
A: "یه کلاه خنده دار کوچیک درآورد و پوشید تا همه رو بخندونه. "
B: "واقعا یه کار بازیگوشانه بود!"
نکته:
Whimsy بیشتر در موقعیت های غیررسمی و هنگام صحبت در مورد هنر، رفتارهای بامزه یا ایده های خلاقانه و بازیگوش به کار می رود. این کلمه لحن شاد و دلپذیری دارد که اغلب نشان دهنده نیت مثبت و سرگرم کننده است.
Chatgpt

🔸 رفتار یا ایده ای بازی گونه و خیال پردازانه، معمولاً همراه با جذابیت تخیلی یا غیرعادی بودن.
🔸 نماد بی گناهی، خلاقیت یا خودانگیختگی است. اغلب برای توصیف هنر، طراحی یا رفتاری استفاده می شود که جدیت را با غیرقابل پیش بینی بودن دلنشین می شکند.
...
[مشاهده متن کامل]

🔸 واژه ی Whimsy اغلب در ادبیات، هنر و طراحی برای برانگیختن حس شادمانی، معصومیت و تخیل به کار می رود. این واژه در تضاد با جدیت و منطق قرار دارد و جنبه های غیرمنتظره یا بی منطق را به شکلی دلپذیر در بر می گیرد. در روان شناسی و مطالعات خلاقیت، whimsy گاهی به عنوان ویژگی ای ارزشمند در تقویت تفکر انعطاف پذیر و بیان عاطفی مطرح می شود.
مترادف؛ Playfulness, Quirkiness, Fancifulness, Caprice, Eccentricity, Imaginativeness
مثال؛
The garden was full of whimsy, with fairy lights and tiny sculptures.
Her writing has a sense of whimsy that makes it enchanting.

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : whimsy
✅️ صفت ( adjective ) : whimsical
✅️ قید ( adverb ) : whimsically
ایده های غیر معمولی و بامزه و در عین حال خوشایند
عجیب و غریب