صفت ( adjective )
مشتقات: whimsically (adv.)
مشتقات: whimsically (adv.)
• (1) تعریف: characterized by or resulting from a whim or fancy.
• مترادف: antic, arbitrary, fanciful
• مشابه: chimerical, fabulous, fantastic, imaginative, notional, outlandish, unpredictable, visionary
• مترادف: antic, arbitrary, fanciful
• مشابه: chimerical, fabulous, fantastic, imaginative, notional, outlandish, unpredictable, visionary
- He had to admit that it was a whimsical decision, not based on any clear logic or need.
[ترجمه گوگل] او باید اعتراف می کرد که این یک تصمیم عجیب و غریب بود، نه بر اساس هیچ منطق یا نیاز روشن
[ترجمه ترگمان] او باید اعتراف کند که این تصمیم whimsical، نه براساس منطق و یا نیاز واضح
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او باید اعتراف کند که این تصمیم whimsical، نه براساس منطق و یا نیاز واضح
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The design of this vast mansion was whimsical, with its numerous odd turrets, balconies, and towers.
[ترجمه گوگل] طراحی این عمارت وسیع با برجک ها، بالکن ها و برج های متعدد عجیب و غریب بود
[ترجمه ترگمان] طراحی این عمارت وسیع، با برج های عجیب و غریب آن، balconies و برج ها، عجیب و غریب بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] طراحی این عمارت وسیع، با برج های عجیب و غریب آن، balconies و برج ها، عجیب و غریب بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Punishments meted out by the tyrant were whimsical and had little to do with the severity of the crime.
[ترجمه گوگل] مجازات های اعمال شده توسط ظالم عجیب و غریب بود و ارتباط چندانی با شدت جنایت نداشت
[ترجمه ترگمان] مجازات ها که از سوی ستمگر به عمل آمد، whimsical بودند و نسبت به شدت جنایت کار چندانی نداشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] مجازات ها که از سوی ستمگر به عمل آمد، whimsical بودند و نسبت به شدت جنایت کار چندانی نداشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: given to acting upon one's whims or fancies; capricious.
• مشابه: capricious, eccentric, flighty, impulsive, unpredictable
• مشابه: capricious, eccentric, flighty, impulsive, unpredictable
- Every request of this whimsical ruler, no matter how outlandish, was carried out without question.
[ترجمه گوگل] هر درخواست این فرمانروای دمدمی مزاج، هر چقدر هم که عجیب و غریب باشد، بدون هیچ سوالی انجام شد
[ترجمه ترگمان] هر تقاضایی از این حاکم عجیب و غریب، بدون توجه به اینکه چقدر عجیب و غریب بود، بدون سوال انجام می گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] هر تقاضایی از این حاکم عجیب و غریب، بدون توجه به اینکه چقدر عجیب و غریب بود، بدون سوال انجام می گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: slightly odd or amusing in a uniquely imaginative way; fanciful; quaint.
• مترادف: fanciful, quaint
• مشابه: amusing, cute, imaginative, quirky
• مترادف: fanciful, quaint
• مشابه: amusing, cute, imaginative, quirky
- This whimsical teapot in the shape of a bunny holding a carrot was her favorite.
[ترجمه گوگل] این قوری عجیب و غریب به شکل یک خرگوش که هویج در دست دارد مورد علاقه او بود
[ترجمه ترگمان] این قوری چینی که به شکل یک خرگوش در دست داشت، مورد علاقه اش بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این قوری چینی که به شکل یک خرگوش در دست داشت، مورد علاقه اش بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید