whang

/ˈwæŋ//wæŋ/

معنی: ضربه، قسمت، تسمه، ضربت، صدای بر خورد دو جسم، با صدای بلند زدن، کوبیدن
معانی دیگر: با ضربه ی پر صدا گرفتن یا زدن، (محلی)، تسمه ی چرمی، سهم

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: (informal) the noise of a resounding blow or whack.

(2) تعریف: a resounding blow or whack.
فعل گذرا و ( transitive verb, intransitive verb )
حالات: whangs, whanging, whanged
• : تعریف: to strike with or make a whanging noise.

- He whanged the gong.
[ترجمه گوگل] او گونگ را به دار زد
[ترجمه ترگمان] زنگ زد و زنگ زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The cymbals whanged on every beat.
[ترجمه گوگل] سنج ها در هر ضربی به صدا در می آمدند
[ترجمه ترگمان] سنج در هر می کوفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
• : تعریف: a leather thong.

جمله های نمونه

1. He whanged his son a shrewd one yesterday.
[ترجمه گوگل]او دیروز پسرش را زیرکانه به دار آویخت
[ترجمه ترگمان]دیروز چشمش به پسرش افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Whang Haijing, general secretary of the organization, said the Red Cross will regularly publish the allocation and transfer of donated goods and funds.
[ترجمه گوگل]وانگ هایجینگ، دبیر کل این سازمان، گفت صلیب سرخ به طور منظم تخصیص و انتقال کالاها و وجوه اهدایی را منتشر خواهد کرد
[ترجمه ترگمان]Whang Haijing، دبیر کل سازمان، گفت که صلیب سرخ به طور منظم سهمیه و انتقال کالاهای اهدایی و وجوه اهدایی را منتشر خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. My science teacher is Mr whang .
[ترجمه گوگل]معلم علوم من آقای ونگ است
[ترجمه ترگمان]معلم علوم من آقای whang است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Mr. Whang doesn't approach alkaline balance like most other authors who just tell you to eat this and not eat that.
[ترجمه گوگل]آقای وانگ مانند بسیاری از نویسندگان دیگر که فقط به شما می گویند این را بخورید و آن را نخورید به تعادل قلیایی نزدیک نمی شود
[ترجمه ترگمان]آقای Whang مثل بسیاری از نویسندگان دیگر که به شما می گویند این را بخورید و نه آن را بخورید، به تعادل قلیایی نزدیک نمی شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Whang doesn't approach alkaline balance like most other authors who just tell you to eat this and not eat that .
[ترجمه گوگل]Whang مانند بسیاری از نویسندگان دیگر که فقط به شما می گویند این را بخورید و آن را نخورید به تعادل قلیایی نزدیک نمی شود
[ترجمه ترگمان]Whang مثل بسیاری از نویسندگان دیگر که به شما می گویند این را بخورید و نه آن را بخورید، به تعادل قلیایی نزدیک نمی شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. H . L . Lee, V. Padmanabhan, and S . Whang . Information distortion in supply chains . Sloan Management Review, 38:93 - 10 199
[ترجمه گوگل]اچ L لی، وی پادمانابهان و اس وانگ تحریف اطلاعات در زنجیره تامین بررسی مدیریت اسلون، 38:93 - 10 199
[ترجمه ترگمان]ه آل لی، V Padmanabhan و اس Whang اعوجاج اطلاعات در زنجیره های تامین مجله مدیریت اسلون، ۳۸: ۹۳ - ۱۰ ۱۹۹
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ضربه (اسم)
pelt, accent, emphasis, stress, impact, strike, stroke, thud, lash, acute, hook, tit, brunt, hack, flap, whop, sock, traumatism, whang

قسمت (اسم)
detachment, section, party, leg, share, portion, sect, lot, division, dole, proportion, segment, canton, arm, chapter, department, ratio, plank, feck, parcel, percentage, compartment, snick, grist, internode, kismet, rasher, whang

تسمه (اسم)
lash, hoop, bail, belt, strap, ribbon, thong, halter, carrying string, garth, latchet, strop, whang

ضربت (اسم)
smash, chop, skelp, impact, strike, stroke, hit, bat, smack, bop, beat, slap, whack, butt, blow, impulse, bump, knock, fib, biff, thump, bob, cuff, buffet, buff, dint, hack, pound, impulsion, lead-off, thwack, percussion, plunk, swat, whang

صدای برخورد دو جسم (اسم)
whang

با صدای بلند زدن (فعل)
whang

کوبیدن (فعل)
grind, stub, forge, beat, thrash, fustigate, mallet, ram, berry, knock, pummel, flail, drive, bruise, stave, hammer, frap, pash, smite, nail, pound, thresh, whang

انگلیسی به انگلیسی

• whack, resounding blow (slang); sound of blow (slang); strip of leather
whack, strike

پیشنهاد کاربران

بپرس