whacking

/ˈwækɪŋ//ˈwækɪŋ/
معنی: خیلی بزرگ، بسیار عظیم
معانی دیگر: بسیار، خیلی، واقعا، (انگلیس - عامیانه)، بسیار بزرگ، گنده، عظیم، پر سر و صدا

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: (informal) extremely large; huge; tremendous.
قید ( adverb )
• : تعریف: (informal) hugely; largely; tremendously.
- a whacking good book
[ترجمه گوگل] یک کتاب خوب
[ترجمه ترگمان] یه کتاب خیلی خوب
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a whacking great dinner
یک شام واقعا محشر
2. He kept whacking the dog with a stick.
[ترجمه گوگل]او مدام سگ را با چوب می زد
[ترجمه ترگمان]با چماق به سگ ضربه زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. The supermarkets may be making whacking profits.
[ترجمه گوگل]سوپرمارکت ها ممکن است سودهای هنگفتی به دست آورند
[ترجمه ترگمان]سوپر مارکت ها ممکن است در حال ایجاد profits باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. The shepherd is whacking up the cattle.
[ترجمه گوگل]چوپان دارد گاوها را می خرد
[ترجمه ترگمان]چوپان در حال زدن گله است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. We got a whacking great gas bill this morning.
[ترجمه گوگل]امروز صبح یک قبض گاز عالی دریافت کردیم
[ترجمه ترگمان] امروز صبح یه قبض گاز خیلی بزرگ داریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. They were fined a whacking ￡100 000.
[ترجمه گوگل]آنها 100000 پوند جریمه شدند
[ترجمه ترگمان]آن ها به مبلغ ۱۰۰ هزار پوند جریمه شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. That child deserves a whacking.
[ترجمه گوگل]اون بچه سزاوار ضربه زدنه
[ترجمه ترگمان]اون بچه لایق یه whacking
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. He took his belt off and started whacking Chrissie with it.
[ترجمه گوگل]کمربندش را در آورد و با آن شروع به زدن کریسی کرد
[ترجمه ترگمان]او کمربندش را درآورد و با آن به آن ضربه زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. They live in a whacking great house in Hollywood.
[ترجمه گوگل]آنها در یک خانه بزرگ در هالیوود زندگی می کنند
[ترجمه ترگمان]آن ها در یک خانه بزرگ بزرگ هالیوود زندگی می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. In other words, he around whacking his brother and sisters.
[ترجمه گوگل]به عبارت دیگر، او در اطراف برادر و خواهرانش را می زند
[ترجمه ترگمان]به عبارت دیگر، دور و بر برادرش و خواهرانش را زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. Blake made another try at whacking Jack out last evening.
[ترجمه گوگل]بلیک شب گذشته تلاش دیگری برای بیرون کردن جک انجام داد
[ترجمه ترگمان]بلیک \"دیشب یه تلاش دیگه برای\" جک \"کرد\"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. The naughty boy is whacking the heads off the flowers.
[ترجمه گوگل]پسر شیطون داره سرش رو از روی گل ها جدا می کنه
[ترجمه ترگمان]پسر شیطان سرش را از روی گل ها پرت می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. Do try to stop that boy whacking all the flower heads off with his stick.
[ترجمه گوگل]سعی کنید جلوی آن پسر را بگیرید که تمام سرهای گل را با چوبش می کند
[ترجمه ترگمان]سعی کن جلوی اون پسر رو بگیری که با چوب اون سر و کله بزنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. You tee off on the plastic turf whacking your ball against the screen.
[ترجمه گوگل]روی زمین چمن پلاستیکی توپ خود را به صفحه می کوبید
[ترجمه ترگمان]ضربه tee را می زنید و توپ خود را محکم به صفحه می زنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خیلی بزرگ (صفت)
very big, whacking
بسیار عظیم (صفت)
whacking

انگلیسی به انگلیسی

• flogging, whipping, lashing, beating
large and impressive, enormous (british slang)
a whacking is a severe beating, especially one given to a child by a parent as a punishment; an old-fashioned word.
if you use whacking to describe something, you mean that it is very large; an old-fashioned word.
see also whack.

پیشنهاد کاربران

ضربه زدن به کسی یا چیزی با سروصدا:to hit someone or something noisily:
He whacked the tree trunk with his stick.
She whacked him in the mouth.
ضربه محکم

بپرس