• : تعریف: a person who lessens the enthusiasm of others or has a discouraging or depressing effect on others.
جمله های نمونه
1. He was such a wet blanket at the party that they never invited him again.
[ترجمه مهسا] او به قدرى در مهمانی ضدحال بود که آنها دیگر او را به مهمانی هایشان دعوت نکردند.
|
[ترجمه علیرضا] او به قدری در مهمانی دپرس بود که دیگر هیچوقت آهنها دعوتش نکردند.
|
[ترجمه بینام] او به اندازه ای در جشن ضدحال بود که کسی دیگه اونو هیچوقت دعوت نکرد
|
[ترجمه K.M] او به قدری در مهمانی ضد حال بود که انها دیگر هیچوقت او را دعوت نکردند
|
[ترجمه محسن] اون اصلا در مهمانی ها پایه نبود جوری که انها دیگر هرگز او را دعوت نکردند
|
[ترجمه گوگل]در مهمانی چنان پتوی خیس بود که دیگر هرگز او را دعوت نکردند [ترجمه ترگمان]او چنان پتوی خیس به تن کرده بود که دیگر او را دعوت نکرده بودند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. But there was no large wet blanket to be had.
[ترجمه مهسا] اما هیچ پتو مرطوب بزرگی وجود نداشت.
|
[ترجمه مهدی حیدری] ولی دیگه ناامید کننده تر از اون چیزی که هست وجود نداشت.
|
[ترجمه گوگل]اما پتوی خیس بزرگی برای داشتن وجود نداشت [ترجمه ترگمان]اما پتوی خیس بزرگی وجود نداشت [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه گوگل]حالا چرا یک پتوی خیس باشد؟ [ترجمه ترگمان]چرا الان یه پتوی خیس باشه؟ [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. Morose Michell wins the wet blanket award.
[ترجمه Milad] Morose Michell برنده اسکار ضد حال بودنه
|
[ترجمه گوگل]موروز میشل برنده جایزه پتوی خیس شد [ترجمه ترگمان]morose Michell برنده جایزه پتوی مرطوب شد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. The morose Mitchells wins the wet blanket award.
[ترجمه گوگل]میچلز برنده جایزه پتوی خیس شد [ترجمه ترگمان]Mitchells کج خلق جایزه پتوی مرطوب را کسب کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. The bullets thumped into the wet blanket in front of me, making it jump like there was a bear inside.
[ترجمه مهسا] گلوله در جلوی من به پتوی مرطوب برخورد کرد و باعث شد بپرد، انگار که درونش خرسی بوده!
|
[ترجمه گوگل]گلوله ها به پتوی خیس روبروی من کوبیدند و باعث شدند که انگار خرس داخلش است بپرد [ترجمه ترگمان]گلوله ها به پتوی خیس در جلوی من کوبیده می شدند و باعث می شد مثل یک خرس از داخل بپرم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. They thought he was a middle aged wet blanket.
[ترجمه گوگل]آنها فکر می کردند او یک پتوی خیس میانسال است [ترجمه ترگمان]آن ها فکر می کردند که او یک پتوی خیس میان سال است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. The forecast of rain cast a wet blanket over our picnic plan.
[ترجمه ....] پیش بینی باران یک ضد حالی برای برنامه پیک نیک ما شد.
|
[ترجمه گوگل]پیشبینی باران، طرح پیک نیک ما را پوششی خیس کرد [ترجمه ترگمان]پیش بینی باران یک پتوی مرطوب را روی برنامه پیک نیک ما ریخته بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. Don't throw a wet blanket on other at random.
[ترجمه گوگل]یک پتوی خیس را به طور تصادفی روی دیگری نریزید [ترجمه ترگمان]به طور اتفاقی یک پتوی خیس را به طرف دیگر پرت نکن [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. Then they covered the fire with a wet blanket.
[ترجمه گوگل]سپس با پتوی خیس روی آتش را پوشاندند [ترجمه ترگمان]بعد با پتوی خیس آتش را پوشاندند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. I know John's a wet blanket.
[ترجمه جواد] میدونم جان یک فرد منفی هست
|
[ترجمه گوگل]من می دانم که جان یک پتوی خیس است [ترجمه ترگمان]می دانم جان یک پتوی خیس است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. The weatherman threw a wet blanket on our picnic plan when he forecast rain.
[ترجمه گوگل]هواشناس زمانی که باران را پیش بینی می کرد، یک پتوی خیس روی برنامه پیک نیک ما انداخت [ترجمه ترگمان]هواشناس، هنگامی که پیش بینی باران را پیش بینی می کرد، یک پتوی مرطوب روی برنامه پیک نیک ما انداخت [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. Dorothy always acts like a wet blanket at our parties.
[ترجمه گوگل]دوروتی همیشه در مهمانی های ما مانند یک پتوی خیس عمل می کند [ترجمه ترگمان]در وتی همیشه مثل یک پتوی خیس در مهمانی های ما عمل می کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. Jack is such a wet blanket.
[ترجمه مهسا] جک یک ضدحال است.
|
[ترجمه A] جان آینه ی دق است.
|
[ترجمه گوگل]جک چنین پتوی خیسی است [ترجمه ترگمان] جک یه پتوی خیس - ه [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. He was a wet blanket after he lost the race.
[ترجمه pari] او پس از شکست در مسابقه مزخرف بود
|
[ترجمه گوگل]او پس از شکست در مسابقه، یک پتوی خیس بود [ترجمه ترگمان]بعد از اینکه مسابقه رو از دست داد یه پتوی خیس بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
مترادف ها
مایه یاس (اسم)
wet blanket
نا امید کردن (فعل)
frustrate, disappoint, wet blanket
انگلیسی به انگلیسی
• one who exudes depression or sadness, one who dampens a light or happy atmosphere; killjoy if you call someone a wet blanket, you mean that they refuse to join in an activity with other people or that they behave in a way that stops other people enjoying themselves; an informal expression. one who exudes depression or sadness, one who dampens a light or happy atmosphere; killjoy
پیشنهاد کاربران
1. آیه یاس 2. آیینه دق
آدم یبس
Party pooper آدم ضد حال
مزاحم حضور، موی دماغ، مأمور سلب آسایش، حال گیر، گرانجان ( در فارسی کهن ) ( منبع: ترجمه کاوی، بهاءالدین خرمشاهی )
a person who spoils other people's fun by failing to join in with or by disapproving of their activities
اگه آتش سوزی بشه با یه پتو خیس آن را خاموش می کنند . پتوی خیس هر شعله و حرارتی را خاموش می کنه . پتو ی خیس موقع خواب حالگیره . پس ضد حال - ضد شعله و شور
موی دماغ، ضد حال
Spoil sport ضدحال
منفی باف، مخالف خوان
یه اصطلاح قدیمی به معنای ضدحاله ولی کاملا منسوخ شده! استفاده نکنید لطفا!
به آدمی که همش نفوس بد میزنه و آیه ی یاس می خونه، در اصطلاح میشه آیه ی یاس خوندن
آیه ی یاس، در اصطلاح به کسی که همش نفوس بد میزنه و آیه یاس می خونه
بد نفوذ
A debbie downer ضدحال Someone who brings down the positive mood of a situation