well timed

/ˈwelˈtaɪmd//weltaɪmd/

بموقع، در وقت مناسب، بهنگام، بجا، بمورد

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: occurring at a fitting or appropriate time; opportune.
متضاد: ill-timed
مشابه: propitious, timely

جمله های نمونه

1. a well-timed attack
حمله ای که زمان آن خوب تنظیم شده است

2. My arrival wasn't very well timed.
[ترجمه گوگل]ورود من خیلی به موقع نبود
[ترجمه ترگمان]رسیدن من به موقع مناسب نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Your remarks were certainly well timed.
[ترجمه گوگل]قطعاً اظهارات شما به موقع بود
[ترجمه ترگمان]حرف های شما به موقع مناسب بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. This campaign is well timed.
[ترجمه گوگل]این کمپین زمان بندی خوبی دارد
[ترجمه ترگمان]این برنامه به خوبی برنامه ریزی شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Your contribution could be exceptionally well timed.
[ترجمه گوگل]مشارکت شما می تواند به طور استثنایی زمان بندی شده باشد
[ترجمه ترگمان]مشارکت شما می تواند خیلی خوب برنامه ریزی شده باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Breaststroke is a well timed synchronization of arm pulls and leg kicks.
[ترجمه گوگل]کرال سینه یک هماهنگی به موقع از کشیدن بازو و ضربه پا است
[ترجمه ترگمان]breaststroke یک همزمانی خوب برنامه ریزی شده بازو و ضربات پای است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The book's publication was well timed.
[ترجمه گوگل]زمان انتشار کتاب به خوبی انجام شد
[ترجمه ترگمان]انتشار کتاب به موقع به پایان رسیده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Apple's Chinese push is well timed, with household incomes here increasing.
[ترجمه گوگل]فشار چینی اپل به خوبی زمان بندی شده است و درآمد خانوارها در اینجا افزایش می یابد
[ترجمه ترگمان]فشار چینی (اپل)به خوبی زمان بندی شده است، با درآمد خانوار در اینجا رو به افزایش است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The remark was well timed.
[ترجمه گوگل]تذکر به موقع بود
[ترجمه ترگمان]این حرف به موقع مناسب بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The remark is well timed.
[ترجمه گوگل]تذکر به موقع است
[ترجمه ترگمان]تذکر خیلی وقت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. His remark was well timed.
[ترجمه گوگل]اظهارات او به موقع بود
[ترجمه ترگمان]تذکر او به موقع مناسب بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. For all its note of fantasy, however, the article was widely read and well timed.
[ترجمه گوگل]با وجود تمام نکات فانتزی آن، مقاله به طور گسترده خوانده شد و به موقع بود
[ترجمه ترگمان]با این حال، برای تمام توجه خود به تخیلات، این مقاله به طور گسترده خوانده شد و به موقع اجرا شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Grunte's treat that evening at the Hospitality Inn was well timed.
[ترجمه گوگل]پذیرایی گرونته در آن شب در مهمانسرای هتل به موقع بود
[ترجمه ترگمان]آن شب در مهمان سرای مهمان نوازی به موقع خوش گذشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• an action or remark that is well-timed is said or done at the most suitable time.

پیشنهاد کاربران

بپرس