صفت ( adjective )
• (1) تعریف: made with care and skill; strongly built; well-proportioned.
• متضاد: shoddy
• متضاد: shoddy
- This oak cabinet is well-made.
[ترجمه گوگل] این کابینت بلوط خوش ساخت است
[ترجمه ترگمان] این کمد چوب بلوط خوب ساخته شده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این کمد چوب بلوط خوب ساخته شده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I need some well-made shoes for this job.
[ترجمه گوگل] برای این کار به چند کفش خوش دوخت نیاز دارم
[ترجمه ترگمان] من برای این کار به چند کفش خوب نیاز دارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] من برای این کار به چند کفش خوب نیاز دارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: carefully and skillfully constructed, sometimes in a contrived way.
- a well-made play
[ترجمه گوگل] یک نمایشنامه خوش ساخت
[ترجمه ترگمان] نمایشنامه ای که به خوبی ساخته شده باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] نمایشنامه ای که به خوبی ساخته شده باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید