صفت ( adjective )
• (1) تعریف: showing careful attention to appearance; clean, neat, and well-dressed.
• متضاد: shabby, unkempt
• متضاد: shabby, unkempt
• (2) تعریف: of an animal, washed, combed, curried, or the like in a thorough, neat manner.
well groomed
/ˈwelˈɡruːmd//welɡruːmd/
خوب مهتری شده، خوب نگهداری شده، مرتب و منظم، مواظبت شده، مهتری شده
بررسی کلمه
انگلیسی به انگلیسی
someone who is well-groomed is neat and tidy in appearance; an old-fashioned word.
پیشنهاد کاربران
خوش ظاهر. آراسته
مثال:
And it’s this very sense of duty that pushes enemies like these well - groomed, perfumed Western savages with their ties to stand against and oppose the Islamic Republic.
... [مشاهده متن کامل]
و این همان احساس وظیفه ای است که دشمنانی شبیه این وحشی های غربی خوش ظاهرِ عطر زنده ی کراوات زده را وادار می کند که علیه جمهوری اسلامی بیاستند و مخالفت کنند.
مثال:
... [مشاهده متن کامل]
و این همان احساس وظیفه ای است که دشمنانی شبیه این وحشی های غربی خوش ظاهرِ عطر زنده ی کراوات زده را وادار می کند که علیه جمهوری اسلامی بیاستند و مخالفت کنند.
آراسته
شخص منظم و مرتب در ظاهر