well advised

/ˈwelædˈvaɪzd//welədˈvaɪzd/

احتیاط آمیز، به صلاح (کسی)، عاقلانه، درست، صحیح، از روی عقل و منطق

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: acting with or showing careful consideration; wise; prudent.
متضاد: ill-advised, unadvised

- a well-advised financial plan
[ترجمه گوگل] یک برنامه مالی خوب
[ترجمه ترگمان] یک برنامه مالی معروف
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• if someone says that you would be well-advised to do something, they are advising you to do it.

پیشنهاد کاربران

بپرس