weldment


معنی: قطعات بهم جوش خورده، چیز جوش خورده
معانی دیگر: چیز جوش خورده، قطعات بهم جوش خورده

مترادف ها

قطعات بهم جوش خورده (اسم)
weldment

چیز جوش خورده (اسم)
weldment

انگلیسی به انگلیسی

• unit comprised of many parts welded together

پیشنهاد کاربران

قطعه جوشی
weldment ( جوشکاری و آزمایش های غیرمخرب )
واژه مصوب: جوشمان
تعریف: مجموعۀ سرهم شدۀ قطعات براثر جوشکاری

بپرس