صفت ( adjective )
حالات: weer, weest
حالات: weer, weest
• (1) تعریف: very small or tiny.
• مترادف: diminutive, minute, tiny
• مشابه: itty-bitty, lilliputian, little, microscopic, midget, miniature, minuscule, small, teeny, weeny
• مترادف: diminutive, minute, tiny
• مشابه: itty-bitty, lilliputian, little, microscopic, midget, miniature, minuscule, small, teeny, weeny
- I'll have just a wee bit of that pie.
[ترجمه گوگل] من فقط کمی از آن پای می خورم
[ترجمه ترگمان] من فقط یه خورده از اون پای کوچولو رو می خورم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] من فقط یه خورده از اون پای کوچولو رو می خورم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He came to this country when he was just wee boy.
[ترجمه گوگل] او زمانی که پسر کوچکی بود به این کشور آمد
[ترجمه ترگمان] اون وقتی بچه بود به این کشور اومد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] اون وقتی بچه بود به این کشور اومد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: very early.
• مشابه: early, small
• مشابه: early, small
- They set off in the wee hours before dawn.
[ترجمه گوگل] آنها در ساعات پایانی سحر به راه افتادند
[ترجمه ترگمان] چند ساعت قبل از سپیده دم راه افتادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] چند ساعت قبل از سپیده دم راه افتادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید