اسم ( noun )
• (1) تعریف: a thin and fragile structure spun by spiders and the larvae of certain insects.
• مترادف: cobweb
• مشابه: gossamer
• مترادف: cobweb
• مشابه: gossamer
- A fly was caught in the spider's web.
[ترجمه حمید] یک مگس در تار عنکبوت گرفتار شد.|
[ترجمه حسین] یک مگس در تار عنکبوت به دام افتاده بود|
[ترجمه گوگل] مگسی در تار عنکبوت گرفتار شد[ترجمه ترگمان] مگسی در تار عنکبوت گیر کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: (sometimes cap.) shortened form of "World Wide Web," a part of the Internet consisting of a network of specially formatted documents, called pages, that are linked to each other (usu. preceded by "the").
- I'm sure you can find out the information on the web.
[ترجمه گوگل] من مطمئن هستم که می توانید اطلاعات را در وب پیدا کنید
[ترجمه ترگمان] من مطمئنم که شما می توانید اطلاعات مربوط به وب را پیدا کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] من مطمئنم که شما می توانید اطلاعات مربوط به وب را پیدا کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: a complicated design or scheme.
• مترادف: mesh, net, tissue
• مشابه: design, dragnet, labyrinth, maze, network, noose, plot, scheme, snare, tangle
• مترادف: mesh, net, tissue
• مشابه: design, dragnet, labyrinth, maze, network, noose, plot, scheme, snare, tangle
- a web of intrigue
• (4) تعریف: a fabric made by weaving.
• مترادف: lace, mesh
• مشابه: gauze, gossamer, net, netting, screen, screening, tissue, webbing, weft
• مترادف: lace, mesh
• مشابه: gauze, gossamer, net, netting, screen, screening, tissue, webbing, weft
• (5) تعریف: any network that is similar to woven material.
• مترادف: network, webbing
• مشابه: cobweb, fabric, lattice, latticework, maze, tangle
• مترادف: network, webbing
• مشابه: cobweb, fabric, lattice, latticework, maze, tangle
- a web of cords and wires behind his stereo
[ترجمه گوگل] شبکه ای از سیم و سیم پشت استریوی او
[ترجمه ترگمان] یک تار عنکبوت و سیم ها را پشت استریو وصل می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] یک تار عنکبوت و سیم ها را پشت استریو وصل می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (6) تعریف: a membrane connecting the toes of various water birds and water animals.
• مشابه: webbing
• مشابه: webbing
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: webs, webbing, webbed
مشتقات: webless (adj.), weblike (adj.)
حالات: webs, webbing, webbed
مشتقات: webless (adj.), weblike (adj.)
• : تعریف: to cover or envelop with, or as if with, a web.
• مترادف: entangle, net
• مشابه: enmesh, envelop, snare, tangle, trap
• مترادف: entangle, net
• مشابه: enmesh, envelop, snare, tangle, trap