wearying


معنی: خسته، خسته کننده

جمله های نمونه

1. Never be weary of well doing.
[ترجمه گوگل]هرگز از انجام کارهای خوب خسته نباشید
[ترجمه ترگمان]هرگز از این کار خسته نخواهم شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The ox when weariest treads surest.
[ترجمه گوگل]گاو در هنگام خسته ترین قدم می گذارد
[ترجمه ترگمان] وقتی آکس treads رو از دست می ده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He spoke in a tone of weary cynicism.
[ترجمه گوگل]او با لحنی از روی بدبینی خسته صحبت کرد
[ترجمه ترگمان]با لحنی حاکی از بی قیدی و بی قیدی گفت:
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. I've grown rather weary of all your excuses.
[ترجمه گوگل]من از همه بهانه های شما خسته شده ام
[ترجمه ترگمان]من بیشتر از همه excuses خسته شدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. They felt weary after all their hard work.
[ترجمه گوگل]آنها بعد از تمام تلاش هایشان احساس خستگی می کردند
[ترجمه ترگمان]بعد از این همه کار سخت خود را خسته کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Her face looked strained and weary.
[ترجمه گوگل]صورتش کشیده و خسته به نظر می رسید
[ترجمه ترگمان]چهره اش خسته و خسته به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. I think he's a little weary after his long journey.
[ترجمه گوگل]فکر می کنم بعد از سفر طولانی اش کمی خسته است
[ترجمه ترگمان]فکر می کنم بعد از سفر طولانی او کمی خسته شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. It is not weary, as soon as under us stands forever.
[ترجمه گوگل]این خسته نیست، به محض اینکه زیر ما برای همیشه ایستاده است
[ترجمه ترگمان]این خسته نیست، به محض اینکه ما تا ابد خواهیم ماند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. She suddenly felt old and weary.
[ترجمه گوگل]او ناگهان احساس پیری و خستگی کرد
[ترجمه ترگمان]ناگهان پیر و خسته شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. She found Rachel in the kitchen, looking old and weary.
[ترجمه گوگل]او راشل را در آشپزخانه یافت که پیر و خسته به نظر می رسید
[ترجمه ترگمان]او را شل را در آشپزخانه دید که پیر و خسته به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I am weary of his constant complaints.
[ترجمه گوگل]از شکایت های همیشگی او خسته شده ام
[ترجمه ترگمان]از شکایت های مکرر او خسته شدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Mary wouldn't admit how much the children wearied her.
[ترجمه گوگل]مری نمی پذیرفت که بچه ها چقدر او را خسته کرده اند
[ترجمه ترگمان]مری قبول نداشت که بچه ها چقدر او را خسته می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Her eyes were also bloodshot and weary.
[ترجمه گوگل]چشمانش هم خون آلود و خسته بود
[ترجمه ترگمان]چشمانش نیز خون گرفته و خسته بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He haggled home and felt very weary.
[ترجمه گوگل]او برای خانه چانه زد و احساس خستگی زیادی کرد
[ترجمه ترگمان]به خانه سر و پا می زد و احساس خستگی می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. They're getting awfully weary of this silly war.
[ترجمه گوگل]آنها به شدت از این جنگ احمقانه خسته شده اند
[ترجمه ترگمان]دارند از این جنگ احمقانه خسته می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خسته (صفت)
sick, ill, all-in, tired, exhausted, weary, wearied, aweary, forworn, chewed-up, cut-up, spent, jaded, harassed, jadish, wounded, strained, way-worn, weariful, wearying

خسته کننده (صفت)
prolix, longsome, weary, boring, tedious, monotonous, grueling, tiresome, wearisome, weariful, wearying

انگلیسی به انگلیسی

• tiring, exhausting; tedious, vexing

پیشنهاد کاربران

بپرس