wearisome

/ˈwɪrisəm//ˈwɪərɪsəm/

معنی: خسته کننده
معانی دیگر: خسته کننده

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: wearisomely (adv.), wearisomeness (n.)
(1) تعریف: causing fatigue; tiring.
مشابه: exhaustive, grueling, tiresome, tiring, weary

(2) تعریف: mentally wearying; tedious.
مشابه: tedious, tiresome, tiring, weary

جمله های نمونه

1. Simple repetitive tasks can be very wearisome.
[ترجمه گوگل]کارهای تکراری ساده می توانند بسیار خسته کننده باشند
[ترجمه ترگمان]کاره ای تکراری ساده می تواند خیلی خسته کننده باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. This is beginning to get wearisome.
[ترجمه گوگل]این در حال خسته شدن است
[ترجمه ترگمان]کم کم خسته می شوم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Sympathising with him eventually becomes somewhat wearisome.
[ترجمه گوگل]همدردی با او در نهایت تا حدودی خسته کننده می شود
[ترجمه ترگمان]sympathising با او بالاخره تا حدی خسته کننده می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. This is a familiar, even rather worn-out and wearisome form of irony.
[ترجمه گوگل]این یک شکل آشنا، حتی نسبتاً فرسوده و خسته کننده از کنایه است
[ترجمه ترگمان]این یک نوع آشنا و حتی نسبتا کسل کننده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. It's hard to describe just how wearisome all this is in performance.
[ترجمه گوگل]توصیف اینکه چقدر این همه در عملکرد خسته کننده است، سخت است
[ترجمه ترگمان]توضیح دادن این که چقدر این کار خسته کننده است سخت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The fear of protracted, wearisome and painful dying can be stronger.
[ترجمه گوگل]ترس از مردن طولانی، خسته کننده و دردناک می تواند قوی تر باشد
[ترجمه ترگمان]ترس از وقفه طولانی، خسته کننده و دردناک ممکن است قوی تر از آن باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Waiting is the most wearisome of all activities - if, indeed, it can be called an activity.
[ترجمه گوگل]انتظار خسته‌کننده‌ترین فعالیت‌ها است - اگر واقعاً بتوان آن را یک فعالیت نامید
[ترجمه ترگمان]انتظار از همه فعالیت ها بسیار خسته کننده است - اگر، در واقع، می تواند یک فعالیت باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. But before I had finished this wearisome task, the cheque arrived out of the blue.
[ترجمه گوگل]اما قبل از اینکه این کار خسته کننده را به پایان برسانم، چک به طور ناگهانی رسید
[ترجمه ترگمان]اما قبل از اینکه این کار خسته کننده را تمام کنم چک را چک کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I am doing a wearisome work.
[ترجمه گوگل]دارم یه کار خسته کننده انجام میدم
[ترجمه ترگمان]من کاره ای خسته کننده را انجام می دهم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. She grew cross and wearisome, snapping at and teasing Catherine continually.
[ترجمه گوگل]او متقاطع و خسته کننده شد و مدام به کاترین ضربه می زد و مسخره می کرد
[ترجمه ترگمان]مدام ناراحت و ناراحت می شد و مدام سربه سر کاترین می گذاشت و سربه سر کاترین می گذاشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. BIOGRAPHIES can be wearisome contrivances, often too long and too detailed for their own good.
[ترجمه گوگل]بیوگرافی ها می توانند تدبیرهای خسته کننده ای باشند، اغلب بسیار طولانی و به نفع خودشان بسیار مفصل
[ترجمه ترگمان]BIOGRAPHIES می تواند یک وسیله خسته کننده باشد، که اغلب بیش از حد طولانی است و برای خوب بودن آن ها بسیار دقیق است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Walking in the burning sunshine wearisome.
[ترجمه گوگل]قدم زدن در آفتاب سوزان خسته کننده است
[ترجمه ترگمان]در آفتاب سوزان آفتاب در حال قدم زدن بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. To many that belongs to the familiar wearisome pattern of abuse.
[ترجمه گوگل]برای بسیاری که به الگوی آشنای خسته کننده تعلق دارد
[ترجمه ترگمان]برای خیلی ها که به الگوی خسته کننده و خسته کننده سو استفاده تعلق دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Of all the wearisome faces the face of his pretty wife seemed to bore him most.
[ترجمه گوگل]از بین تمام چهره های خسته کننده، چهره همسر زیبایش بیش از همه او را خسته می کرد
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید که چهره زن زیبای او بیش از همه او را کسل کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خسته کننده (صفت)
prolix, longsome, weary, boring, tedious, monotonous, grueling, tiresome, wearisome, weariful, wearying

انگلیسی به انگلیسی

• tiring, exhausting; boring; troublesome, burdensome
something that is wearisome is very tiring, boring, or frustrating; a formal word.

پیشنهاد کاربران

۱. خسته کننده. فرساینده ۲. ملال آور. کسل کننده
مثال:
And do not consider it wearisome to write it down
و نوشتن آن را خسته کننده و ملال آور در نظر نگیرید.
� وَلَا تَسْأَمُوا أَنْ تَکْتُبُوهُ �
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : weary
✅️ اسم ( noun ) : weariness
✅️ صفت ( adjective ) : weary / wearisome
✅️ قید ( adverb ) : wearily

بپرس