wealthy

/ˈwelθi//ˈwelθi/

معنی: دولتمند، دارا، چیز دار، بانوا، پولدار، غنی، توانگر، ثروتمند
معانی دیگر: متمول، مالدار، برخوردار از وفور نعمت، پر مایه، سرشار، سیب سرخ پاییزی

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
حالات: wealthier, wealthiest
مشتقات: wealthily (adv.), wealthiness (n.)
• : تعریف: having wealth; rich; affluent.
مترادف: affluent, moneyed, prosperous, rich
متضاد: impecunious, indigent, necessitous, needy, penniless, penurious, poor
مشابه: fat, flush, in clover, loaded, opulent, substantial, successful, well-fixed, well-heeled, well-off, well-to-do

جمله های نمونه

1. a wealthy lady who endowed several schools
زن ثروتمندی که به چندین مدرسه عطیه بخشید.

2. a wealthy merchant
یک بازرگان دارا

3. a speech wealthy in humor
یک سخنرانی سرشار از مزاح

4. her parents sprang from wealthy landowners
والدین او از نسل زمین داران پولدار بودند.

5. let's suppose you are wealthy
فرض کنیم که تو پولدار هستی.

6. early to bed,early to rise; makes a person healthy, wealthy and wise
زود به بستر رفتن و زود از بستر برخاستن آدم را سالم و ثروتمند و عاقل می کند.

7. Jiao Zi looks like gold coin, implying a wealthy year ahead.
[ترجمه گوگل]جیائو زی مانند سکه طلا به نظر می رسد و به معنای سالی ثروتمند در پیش است
[ترجمه ترگمان]جاو لین \"، شبیه یه سکه طلا\" به نظر میرسه که یه سال پول دار پیش رو داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He grew up in a wealthy family.
[ترجمه گوگل]او در خانواده ای ثروتمند بزرگ شد
[ترجمه ترگمان] اون توی یه خانواده ثروتمند بزرگ شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Wish you can benefit from our online sentence dictionary and make progress day by day!
[ترجمه گوگل]ای کاش می توانید از فرهنگ لغت جملات آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!
[ترجمه ترگمان]ای کاش شما می توانید از فرهنگ لغت آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He comes from a wealthy family.
[ترجمه گوگل]او از خانواده ای ثروتمند می آید
[ترجمه ترگمان] اون از یه خانواده ثروتمند میاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. We should levy a heavy tax on the wealthy men.
[ترجمه گوگل]ما باید مالیات سنگینی از افراد ثروتمند بگیریم
[ترجمه ترگمان]ما باید مالیات سنگینی روی افراد ثروتمند بخریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. She was born into a wealthy family.
[ترجمه گوگل]او در خانواده ای ثروتمند به دنیا آمد
[ترجمه ترگمان]او در یک خانواده ثروتمند به دنیا آمده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. She is reputed to be extremely wealthy.
[ترجمه گوگل]شهرت او بسیار ثروتمند است
[ترجمه ترگمان]شهرت دارد که فوق العاده ثروتمند است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Wealthy people often migrate in winter to warmer sunnier countries.
[ترجمه گوگل]افراد ثروتمند اغلب در زمستان به کشورهای گرمتر آفتابی مهاجرت می کنند
[ترجمه ترگمان]افراد ثروتمند اغلب در زمستان به کشورهای sunnier گرم تر مهاجرت می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. All of them came from wealthy, upper class families.
[ترجمه گوگل]همه آنها از خانواده های ثروتمند و طبقه بالا آمده بودند
[ترجمه ترگمان]همه آن ها از خانواده های طبقه بالا و طبقه بالا می آمدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. She had contracted an alliance with a wealthy man of rank.
[ترجمه گوگل]او با یک مرد ثروتمند و درجه یک پیمان اتحاد بسته بود
[ترجمه ترگمان]او با یک مرد ثروتمند ازدواج کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. A wealthy benefactor came to their rescue with a generous donation.
[ترجمه گوگل]یک نیکوکار ثروتمند با کمک مالی سخاوتمندانه به کمک آنها آمد
[ترجمه ترگمان]یک ولی نعمت متمول برای نجات آنان همراه با کمک مالی به نجات آنان آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. The student wants to find a wealthy patron in America.
[ترجمه گوگل]دانش آموز می خواهد یک حامی ثروتمند در آمریکا پیدا کند
[ترجمه ترگمان]دانش آموز می خواهد یک حامی ثروتمند در آمریکا پیدا کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

دولتمند (صفت)
affluent, rich, wealthy

دارا (صفت)
wealthy, fraught, well-fixed, well-heeled

چیز دار (صفت)
wealthy, forehanded

بانوا (صفت)
happy, rich, wealthy, lucky

پولدار (صفت)
wealthy, loaded, well-fixed, well-heeled, well-off

غنی (صفت)
rich, wealthy

توانگر (صفت)
rich, wealthy

ثروتمند (صفت)
wealthy, well-fixed, well-heeled, well-off, silver-spoon, well-to-do

انگلیسی به انگلیسی

• rich; affluent; abundant
someone who is wealthy has a large amount of money or property.
the wealthy are people who own a large amount of money or property.
a wealthy area has a lot of rich people living in it.
a wealthy country has a large amount of financial and other resources, which usually lead to a high standard of living for a large number of its population.

پیشنهاد کاربران

مایه دار
متمول
ثروتمند
rich
ثروتمند، دارایی زیاد
مثال: The wealthy businessman donated a large sum to charity.
کارآفرین ثروتمند مبلغ زیادی را به خیریه اهدا کرد.
rhino - fat ( adj. )
( US ) wealthy
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : wealth
✅️ صفت ( adjective ) : wealthy
✅️ قید ( adverb ) : wealthily
توانمند، قدرتمند، پرقدرت، بانفوذ، پرنفوذ، باشُکوه، با عظمت،
یعنی پولدار و دارا=rich, ثروتمند. راستی اون کاربر قبلی که گفت دیپلمش رچ تو دوازده سالگی گرفته لطفا بگه چجوری و از کدوم کانون چون من ۹ سال کلاس زبان لیسینینگ ورایتینگ و اسپیکینگ و. . . میرم هنوز ۶ ترم تقریبا مونده، ۱۴سالمه :|
به معنی فارسی =پولدار
به معنی انگلیسی=large amount of mony
اینها که نوشتم نبود و همه درست است چون من ۱۲ سالم هست و دیپلم زبانم رو گرفتم

بپرس