wealth

/ˈwelθ//welθ/

معنی: غنا، وفور، سامان، دارایی، خواست، سرمایه، مال، زیادی، ثروت، توانگری، تمول، سرکیفی
معانی دیگر: پول زیاد، مال و منال، فراوانی، منابع طبیعی، گنجینه، موهبت، ثروت های طبیعی، (مهجور) رجوع شود به: weal

بررسی کلمه

اسم ( noun )
مشتقات: wealthless (adj.)
(1) تعریف: a large quantity of money or property or the state of having such; affluence.
مترادف: abundance, affluence, money, prosperity, riches
متضاد: deprivation, destitution, penury, poverty
مشابه: assets, estate, fortune, funds, means, opulence, property, resources, substance, success, treasure, wherewithal

- He gained his wealth by building ships.
[ترجمه گوگل] او ثروت خود را با ساخت کشتی به دست آورد
[ترجمه ترگمان] ثروت خود را با کشتی های ساخت به دست آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The family had great wealth and could afford to live in luxury.
[ترجمه گوگل] خانواده ثروت زیادی داشتند و می توانستند در تجمل زندگی کنند
[ترجمه ترگمان] این خانواده ثروت زیادی داشتند و می توانستند در تجمل زندگی کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a large amount or abundance.
مترادف: abundance, plenty, profusion, store
متضاد: dearth
مشابه: affluence, bounty, cornucopia, fund, gold mine, heap, mass, mine, opulence, pile, plenitude, riches, treasure-trove

- She has a wealth of knowledge and experience to draw on.
[ترجمه گوگل] او دانش و تجربه زیادی دارد که باید از آن استفاده کرد
[ترجمه ترگمان] او سرشار از دانش و تجربه برای جلب توجه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. wealth aggregated by their commercial skill
ثروتی که به خاطر مهارت آنها در بازرگانی انباشته شده است

2. wealth and fame beckoned her
ثروت و شهرت او را شیفته کرد.

3. wealth can not be identified with happiness
ثروت را نمی توان با خوشی یکی دانست.

4. wealth wrung from the work of others
ثروتی که از کار دیگران به دست آمده است

5. a wealth of interesting ideas
وفور عقاید جالب

6. her wealth is estimated at 5 million dollars
دارایی او را 5 میلیون دلار برآورد کرده اند.

7. hereditary wealth
ثروت به ارث برده شده

8. his wealth amounts to millions
ثروتش سر به میلیون می زند.

9. his wealth gives him tremendous leverage in our district
ثروتش در منطقه ی ما به او قدرت زیادی می دهد.

10. the wealth he left behind
ثروتی که از خود باقی گذاشت

11. the wealth of the oceans
منابع (نهفته در) اقیانوس ها

12. untold wealth
ثروت هنگفت

13. worldly wealth
مال این دنیا،ثروت دنیوی

14. all his wealth had drained away
همه ی ثروت او تمام شده بود.

15. he considered wealth as "bauble" and property "trap"
او ثروت را ((پشیز)) و املاک را ((تله)) می دانست.

16. his personal wealth is huge
ثروت شخصی او بسیار زیاد است.

17. people of wealth
صاحبان ثروت

18. possession of wealth and power
داشتن ثروت و قدرت

19. power and wealth have corrupted him
قدرت و ثروت او را فاسد کرده است.

20. rolling in wealth
غرق در ثروت

21. the country's wealth was not spread evenly amongst all
ثروت کشور بین همه متساویا تقسیم نشده بود.

22. the dissipated wealth of an inexperienced youth
ثروت تلف شده ی یک جوان بی تجربه

23. the mineral wealth of our country
ثروت کانی کشور ما

24. to accumulate wealth
ثروت اندوختن

25. to equate wealth with happiness
ثروت را با خوشبختی برابر دانستن

26. to have wealth
ثروت داشتن

27. a man of wealth
یک مرد پولدار

28. ali rejected worldly wealth
علی به ثروت دنیوی پشت پا زد.

29. he acquired great wealth
ثروت کلانی به چنگ آورده

30. he increased his wealth
او بر دارایی خود افزود.

31. he lives in wealth and comfort
او در ناز و نعمت زندگی می کند.

32. she allocated her wealth to charitable foundations
او ثروت خود را بین موسسات خیریه تقسیم کرد.

33. she divided her wealth among her children
او دارایی خود را بین فرزندانش تقسیم کرد.

34. she donated her wealth to the city's poor
او ثروت خود را به فقیران شهر بخشید.

35. she finally found wealth and fame
سر انجام به مال و شهرت رسید.

36. the allure of wealth and power
فریبایی ثروت و قدرت

37. the distance between wealth and poverty
تفاوت بین ثروت و فقر

38. to begrudge others' wealth
به ثروت دیگران غبطه خوردن

39. to parade one's wealth
ثروت خود را به رخ دیگران کشیدن

40. a mansion that bespeaks wealth
کاخی که نشانه ی ثروت است

41. a visionary world of wealth and prosperity
دنای رویایی ثروت و رونق

42. equalizing the distribution of wealth was neither possible nor beneficial
توزیع یکسان ثروت نه عملی بود نه سودمند.

43. he disposed of considerable wealth
او ثروت قابل ملاحظه ای دارد.

44. he drank away his wealth and his youth
او با میگساری ثروت و جوانی خود را بر باد داد.

45. her book contains a wealth of historical details
کتاب او حاوی جزئیات تاریخی فراوانی است.

46. the glittering phantoms of wealth and fashion in that large city
توهمات پر زرق و برق ثروت و مد در آن شهر بزرگ

47. to have visions of wealth and power
خواب و خیال ثروت و قدرت را در سر داشتن

48. a family that wallows in wealth
خانواده ای که در ثروت غرق است

49. a nun's renunciation of worldly wealth
ترک مال دنیا توسط یک راهبه

50. an attempt to recoup his wealth
کوششی برای باز یافتن ثروت خود

51. he gambled away all his wealth and became a pauper
در قمار همه ی دارایی خود را باخت و مفلس شد.

52. he gave away all his wealth
او همه ی ثروت خود را اهدا کرد.

53. he gave much of his wealth to the poor
او بخش بزرگی از دارایی خود را به بینوایان داد.

54. the advantages that attach to wealth
مزایای وابسته به ثروت

55. those who are blinded by wealth and power
آنان که ثروت و قدرت چشمشان را کور کرده است

56. those who have inherited their wealth are different from those who have gained their riches themselves
آنان که دارایی خود را به ارث برده اند با آنان که ثروت خود را خودشان به دست آورده اند فرق دارند.

57. according to the measure of their wealth
بر طبق مقدار ثروتشان

58. all his life he oscillated between wealth and poverty
در سرتاسر عمر بین ثروت و فقر نوسان می کرد.

59. he has lavished most of his wealth on impractical projects
بیشتر دارایی خود را روی طرح های غیر عملی هدر داده است.

60. he prated on about his sister's wealth
درباره ی ثروت خواهرش پر حرفی کرد.

61. a large house and other trappings of wealth
یک خانه ی بزرگ و دیگر نشانه های ثروت

62. even though he was baseborn, he gained wealth and position
با آنکه اصل و نسبی نداشت به جاه و مقام رسید.

63. his children became extravagant and squandered his wealth
فرزندانش ولخرج شدند و ثروت او را برباد دادند.

64. within two years he blew his father's wealth
ثروت پدری را دو ساله به باد داد.

65. he possessed not only power but also great wealth
او نه تنها قدرت داشت بلکه دارای ثروت زیادی هم بود.

66. weak men are allured by the promise of wealth
نوید ثروت مردان ضعیف النفس را اغوا می کند.

مترادف ها

غنا (اسم)
affluence, wealth, exuberance, richness, enrichment, music, singing, song, opulence

وفور (اسم)
abundance, affluence, profusion, wealth, bounty, exuberance, luxuriance, plenitude, lavishness, plurality, pluralism, opulence, plentitude, rout, superabundance

سامان (اسم)
capability, skill, wealth, border, abutment, order, country, region, knowledge, rest, target, welfare, calmness, furniture, arms, mind, wit, repose, well-being

دارایی (اسم)
wealth, thing, possession, belonging, asset, property, finance, estate, weal, holding, fortune, purse

خواست (اسم)
wealth, wish, disposition, desire, will, request, demand, temptation, volition, eagerness, want, asset, property, tenure, desideratum

سرمایه (اسم)
stock, wealth, cause, origin, capital, money, fund

مال (اسم)
wealth, effects, property, fortune, riches, lucre

زیادی (اسم)
wealth, excess, extra, surplus, excrescence, immensity, superfluity, immoderacy, exorbitance, exorbitancy, riffraff, nimiety

ثروت (اسم)
wealth, possession, money, worth, treasure, weal, fortune, riches, gold, mammon, moneybag

توانگری (اسم)
wealth, opulence

تمول (اسم)
wealth, richness

سرکیفی (اسم)
wealth

تخصصی

[حسابداری] ثروت
[نساجی] دارایی - ثروت

انگلیسی به انگلیسی

• richness, prosperity; property, resources; capital, fortune; abundance
wealth is a large amount of money or property that someone possesses, or the fact that they possess it.
a country's wealth is the large amount of financial and other resources that it has, especially when this leads to a high standard of living for a large number of its population; also used to refer to the fact that a country has this wealth.
a wealth of something means a very large amount of it; a formal use.

پیشنهاد کاربران

. His wealth is so great that money doesn’t mean much to him
ثروت، دارایی
مثال: The family's wealth came from their successful business.
ثروت خانواده از کسب و کار موفق آن ها بدست آمد.
*آموزش زبانهای انگلیسی، ترکی استانبولی و اسپانیایی
وفور
ثروت
بهترین معادل برای این کلمه فقط ثروت است
چراکه wealth در اصل به معنای داشتن بیش از حد و رضایت بخش از چیزهای مطلوب است
مثلا: سلامتی یک ثروته، ثروت سلامتی، ثروت علمی، ثروت معنوی، ثروت مادی و. . .
wealth = property = belonging = goods = things = stuff = resource = owning
زیاد
انبوه
ثروت
گنجینه
انبوه
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : wealth
✅️ صفت ( adjective ) : wealthy
✅️ قید ( adverb ) : wealthily
مقدار زیاد از هر چیز مطلوب و خوب
He did not dare to say the word wealth along with his love and abilities
او در کنار عشق و توانایی هایش جرأت نمی کرد کلمه ثروت را بگوید
دارایی
ثروت
مال و اموال
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس