فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: weakens, weakening, weakened
حالات: weakens, weakening, weakened
• : تعریف: to make weak or weaker; to cause to lose strength.
• مترادف: attenuate, debilitate, enervate, fade, waste
• متضاد: stiffen, strengthen, toughen
• مشابه: cripple, dampen, decline, depress, dilute, dim, diminish, dwindle, ebb, enfeeble, exhaust, flag, impair, lessen, mitigate, relent, sap, shrivel, thin, tire, undermine, wane, water down, waver, wear
• مترادف: attenuate, debilitate, enervate, fade, waste
• متضاد: stiffen, strengthen, toughen
• مشابه: cripple, dampen, decline, depress, dilute, dim, diminish, dwindle, ebb, enfeeble, exhaust, flag, impair, lessen, mitigate, relent, sap, shrivel, thin, tire, undermine, wane, water down, waver, wear
- The illness had weakened her a great deal, and it still took great effort to walk.
[ترجمه گوگل] این بیماری او را بسیار ضعیف کرده بود، و هنوز هم تلاش زیادی برای راه رفتن لازم بود
[ترجمه ترگمان] بیماری او را خیلی ضعیف کرده بود و هنوز تلاش زیادی برای راه رفتن داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] بیماری او را خیلی ضعیف کرده بود و هنوز تلاش زیادی برای راه رفتن داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He added some water to weaken the taste of the whisky.
[ترجمه گوگل] برای تضعیف طعم ویسکی مقداری آب اضافه کرد
[ترجمه ترگمان] کمی آب اضافه کرد تا مزه ویسکی را تضعیف کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] کمی آب اضافه کرد تا مزه ویسکی را تضعیف کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: weakener (n.)
مشتقات: weakener (n.)
• : تعریف: to become weak or weaker; to lose strength.
- Without exercise, your muscles will weaken.
[ترجمه گوگل] بدون ورزش، عضلات شما ضعیف می شوند
[ترجمه ترگمان] بدون تمرین، ماهیچه های شما ضعیف خواهند شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] بدون تمرین، ماهیچه های شما ضعیف خواهند شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید