wayward

/ˈweɪwərd//ˈweɪwəd/

معنی: خود رای، خود سر، خیره سر، متمرد
معانی دیگر: سرکش، کله شق، نافرمان، عنان گسیخته، بی ثبات، دمدمی، بی وفا، خود سرانه

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: waywardly (adv.), waywardness (n.)
(1) تعریف: difficult to control; willfully disobedient.
مترادف: disobedient, fractious, recalcitrant, refractory, unruly
متضاد: docile, obedient
مشابه: contrary, difficult, froward, headstrong, incorrigible, intractable, lawless, mutinous, perverse, stubborn, uncontrollable, unmanageable, wild, willful

- His wayward son had gotten himself suspended from school once again.
[ترجمه گوگل] پسر سرکش او بار دیگر خود را از مدرسه معلق کرده بود
[ترجمه ترگمان] پسر wayward بار دیگر از مدرسه اخراج شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: swayed by whim; unpredictable; capricious.
مترادف: capricious, erratic, fickle, impulsive, unpredictable
مشابه: arbitrary, changeable, flighty, inconsistent, inconstant, mercurial, unstable, unsteady, variable, volatile

(3) تعریف: changing unpredictably; irregular.
مترادف: erratic, unpredictable
مشابه: changeable, inconsistent, inconstant, irregular, unstable, variable, volatile

- a wayward path
[ترجمه گوگل] یک مسیر سرگردان
[ترجمه ترگمان] راهی سرکش،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. wayward fate
سرنوشت غدار

2. a wayward child
بچه ی خودسر

3. She raked a comb through her wayward curls.
[ترجمه گوگل]او یک شانه را از میان فرهای سرکشش فرو کرد
[ترجمه ترگمان]از میان حلقه های سرکش و سرکش او شانه بالا انداخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. She could be wayward, petulant, and disagreeable.
[ترجمه گوگل]او ممکن است متعصب، متکبر و ناسازگار باشد
[ترجمه ترگمان]ممکن بود دختر سرکش و سرکش و نامطبوع باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The dashboard sports a gash from wayward bicycle gears.
[ترجمه گوگل]داشبورد از دنده‌های دوچرخه‌های بی‌حرکت بیرون می‌آید
[ترجمه ترگمان]داشبورد می تواند بریدگی را از دنده های ناشی از دوچرخه متصل کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. My upper climbing garments have always proved wayward in the role of guidebook protection.
[ترجمه گوگل]لباس‌های بالانوردی من همیشه در نقش محافظت از کتاب راهنما ثابت شده‌اند
[ترجمه ترگمان]لباس های بالا رونده من همیشه در نقش کتاب راهنمای guidebook، خودسری و خودسری کرده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. This wayward tendency is a great drawback to an Orc warlord.
[ترجمه گوگل]این گرایش خودسرانه یک نقطه ضعف بزرگ برای یک جنگ سالار اورک است
[ترجمه ترگمان]این تمایل سرکش، یک عیب بزرگ برای یک جنگ سالار Orc است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Pinning up her wayward curls, Lissa made a face in the steam-coated bathroom mirror.
[ترجمه گوگل]لیسا در حالی که فرهای خود را به هم چسبانده بود، در آینه حمام با روکش بخار چهره ای در آورد
[ترجمه ترگمان]لیسا موهای سرکش و سرکش خود را بالا برد و صورتش را در آینه بخار حمام فرو برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The boy's wayward behavior cost his mother many a sleepless night.
[ترجمه گوگل]رفتار ناجوانمردانه پسر برای مادرش یک شب بی خوابی را به همراه داشت
[ترجمه ترگمان]رفتار سرکش این پسر برای مادرش شب بی خوابی به خرج داده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. U. S. biologists hope to lure wayward whales back to Pacific ocean.
[ترجمه گوگل]زیست شناسان آمریکایی امیدوارند که نهنگ های سرگردان را به اقیانوس آرام بازگردانند
[ترجمه ترگمان]u S زیست شناسان امیدوارند که نهنگ های قاتل را به اقیانوس آرام باز گردانند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He was difficult and wayward as long as his mother could remember.
[ترجمه گوگل]او تا زمانی که مادرش به یاد می آورد سخت و سرکش بود
[ترجمه ترگمان]تا زمانی که مادرش به خاطر داشته باشد، او سخت و سرکش بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He lets bygones be bygones, they say, and is always happy to welcome back the wayward.
[ترجمه گوگل]آنها می گویند، او اجازه می دهد که گذشته ها گذشته باشند، و همیشه خوشحال است که از بازگشت سرگردان استقبال می کند
[ترجمه ترگمان]می گویند گذشته ها را فراموش می کند و همیشه خوشحال می شود که به این دختر سرکش خوش آمد بگوید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. But a year ago, Putin came to power vowing to crack down on wayward regions.
[ترجمه گوگل]اما یک سال پیش، پوتین به قدرت رسید و قول داد که مناطق سرکش را سرکوب کند
[ترجمه ترگمان]اما یک سال پیش، پوتین به قدرت رسید و قول داد که بر مناطق سرکش فرود آید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The two wrote their original Burns and Allen bits with Gracie delivering the straight lines and George telling the wayward stories.
[ترجمه گوگل]این دو قطعه اصلی خود را برنز و آلن نوشتند که گریسی خطوط مستقیم را ارائه می‌کرد و جورج داستان‌های سرگردان را تعریف می‌کرد
[ترجمه ترگمان]دو تای آن ها برنز اصلی خود را با گریسی به کار بردند و گریسی، خطوط مستقیم را تحویل دادند و جورج داستان wayward را تعریف کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خود رای (صفت)
absolute, opinionated, overconfident, wayward, presumptuous, headstrong, obstinate, arrogant, assuming, presuming, willful, froward, peremptory, overweening, self-assertive, self-opinionated, self-assured, self-confident

خود سر (صفت)
resistant, opinionated, overconfident, wayward, presumptuous, headstrong, intractable, assuming, presuming, willful, intrepid, fearless, froward, untoward, overweening, self-assertive, self-opinionated, self-assured, self-confident

خیره سر (صفت)
wayward, obstinate, brave, bold, stubborn, willful, fearless, stupid, featherheaded, fat-brained, self-willed, overbold, self-assured, self-confident

متمرد (صفت)
wayward, unruly, intractable, rebellious, disobedient, fractious, contumacious, malignant, malcontent

انگلیسی به انگلیسی

• variable; not easily controlled; changing, irregular; rebellious
someone who is wayward does not behave sensibly and is difficult to control; a literary word.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : waywardness
✅️ صفت ( adjective ) : wayward
✅️ قید ( adverb ) : _
سرگردان
خودسر، بی پروا، گستاخ ، unruly , rebellious,
A person who behaves in a selfish, bad, or unpredictable way and are difficult to control. They are a little stubborn and independent.
سرکش

بپرس