wayfaring


پیاده روی، سفرپیاده

بررسی کلمه

اسم و ( noun, adjective )
• : تعریف: traveling or journeying, esp. on foot.
مشابه: ambulatory

جمله های نمونه

1. The radio program was called The Wayfaring Stranger.
[ترجمه گوگل]نام این برنامه رادیویی The Wayfaring Stranger بود
[ترجمه ترگمان]برنامه رادیویی The بیگانه نامیده می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. It ensured that should a wayfaring stranger drop by during meal times he or she would not go away hungry.
[ترجمه گوگل]این تضمین می‌کرد که اگر غریبه‌ای که در طول زمان غذا خوردن از راه می‌رفت، گرسنه نخواهد رفت
[ترجمه ترگمان]این کار باعث می شد که یک غریبه غریبه به هنگام غذا خوردن از آنجا بیفتد، وگرنه گرسنه نمی ماند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Have you not asked wayfaring men, And do you not recognize their witness?
[ترجمه گوگل]آیا از راهیان نپرسیدی و شهادتشان را نمی شناسی؟
[ترجمه ترگمان]آیا شما از مردان wayfaring سوال نکردید و شاهد آن ها نیستید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Oh that I had in the wilderness a lodging place of wayfaring men; that I might leave my people, and go from them!
[ترجمه گوگل]وای که در بیابان اقامتگاهی برای راهیانوردان داشتم تا قوم خود را رها کنم و از آنها بروم!
[ترجمه ترگمان]آه که من در طبیعت بکر زندگی کرده بودم و از آن ها دور شدم و از آن ها دور شدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. O the hope of Israel, the saviour thereof in time of trouble, why shouldest thou be as a stranger in the land, and as a wayfaring man that turneth aside to tarry for a night?
[ترجمه گوگل]ای امید اسرائیل، ای نجات‌دهنده آن در هنگام مصیبت، چرا باید مانند غریب در زمین و مانند مردی در راه باشی که برای یک شب درنگ می‌کند؟
[ترجمه ترگمان]ای امید اسرائیل، منجی ما در زمان دردسر، چرا تو به عنوان یک غریبه در سرزمین هستی، و به عنوان یک مرد wayfaring که برای یک شب معطل می ماند؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The pathway is hidden by the birds' wings, by the star-fires, by the flowers of the wayfaring seasons.
[ترجمه گوگل]مسیر را بال پرندگان، آتش ستاره‌ها، گل‌های فصل‌های سفر پنهان می‌کنند
[ترجمه ترگمان]این مسیر توسط باله ای پرندگان، به وسیله آتش ستارگان، توسط گله ای فصل های wayfaring پنهان شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The North Wind and the Sun disputed as to which was the most powerful, and agreed that he should be declared the victor who could strip a wayfaring man of his clothes.
[ترجمه گوگل]باد شمال و خورشید در مورد اینکه کدام نیرومندتر است با هم اختلاف نظر داشتند و توافق کردند که او را پیروز اعلام کنند که بتواند لباس مرد راهرو را از تن درآورد
[ترجمه ترگمان]باد شمالی و خورشید در مورد اینکه کدام یک از همه قوی تر بود مورد اختلاف قرار گرفت و قبول کرد که او باید برنده شود که می تواند مرد wayfaring را از لباسش جدا کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Finally, they agreed that he should be declared the victor who could first strip a wayfaring man of his clothes.
[ترجمه گوگل]در نهایت، آنها موافقت کردند که او را پیروز اعلام کنند که بتواند ابتدا لباس یک مرد راهرو را از تن کند
[ترجمه ترگمان]سرانجام موافقت کردند که پیروز شود و پیروز شود و پیروز شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• striding, traveling by foot
wandering, traveling

پیشنهاد کاربران

🔸 معادل فارسی:
راه پیمایی / سفر پیاده / مسافرت جاده ای / ره سپاری
در زبان محاوره ای تخصصی:
سفر کردن با پای پیاده یا در مسیرهای طولانی، معمولاً با حس ماجراجویی یا تأمل
________________________________________
...
[مشاهده متن کامل]

🔸 تعریف ها:
1. ** ( ادبی – سفر در مسیرهای ناشناخته ) :**
توصیف فردی که در راه است، معمولاً با پای پیاده یا در مسیرهای طولانی، با حس کشف یا تأمل
مثال: *The wayfaring stranger wandered through valleys and forests, seeking peace. *
مسافر ره سپار از میان دره ها و جنگل ها گذشت، در جست وجوی آرامش.
2. ** ( فرهنگی – سبک زندگی سیار یا ماجراجویانه ) :**
در فرهنگ معاصر، اشاره به کسانی که سفر را نه فقط برای مقصد، بلکه برای تجربه مسیر انتخاب می کنند
مثال: *Modern wayfaring often involves backpacking, slow travel, and deep cultural immersion. *
راه پیمایی مدرن معمولاً شامل کوله گردی، سفر آهسته، و غوطه وری فرهنگی عمیق است.
3. ** ( تاریخی – سفرهای سنتی یا مذهبی ) :**
در گذشته، واژهٔ wayfaring برای توصیف زائران، بازرگانان، یا مسافران جاده ای به کار می رفت
مثال: *Medieval wayfarers relied on monasteries and inns for shelter along their routes. *
مسافران قرون وسطایی برای پناهگاه در مسیرشان به صومعه ها و مهمان خانه ها تکیه می کردند.
4. ** ( استعاری – مسیر زندگی یا جست وجوی درونی ) :**
در زبان استعاری، به حرکت در مسیر زندگی، رشد شخصی، یا جست وجوی معنوی اشاره دارد
مثال: *He described his spiritual journey as a wayfaring through doubt and discovery. *
او سفر معنوی اش را ره سپاری میان تردید و کشف توصیف کرد.
5. ** ( فلسفی – بودن در مسیر، نه رسیدن ) :**
در فلسفه سفر، wayfaring نماد زندگی به عنوان فرآیند، نه مقصد؛ تجربهٔ حرکت، نه فقط رسیدن
مثال: *Wayfaring teaches us to value the road itself, not just the destination. *
ره سپاری به ما یاد می ده که خود مسیر ارزشمنده، نه فقط مقصد.
________________________________________
🔸 مترادف ها:
journeying – wandering – pilgrimage – roaming – traveling – trekking – vagabonding

در راه بودن
سلوک ( در عرفان اسلامی )