wax

/ˈwæks//wæks/

معنی: موم، شمع مومی، رو به بدر رفتن، استحاله یافتن، رشد کردن، زیاد شدن
معانی دیگر: هر چیز موم مانند، پارافین، واکس، (گوش) چرک، ریم، (قدیمی) صفحه ی گرامافون، واکس زدن (کف اتاق یا مبل و غیره را)، برق انداختن، براق کردن، جلا دادن، موم زدن، رجوع شود به: sealing wax، انگم، صمغ، ژد، بزرگ شدن، (نیرو یا شدت یا مقدار و غیره) زیاد شدن، افزایش یافتن، شدن، (نادر) سخن گفتن، حرف زدن، (ماه) رو به بدر رفتن (در برابر: رو به محاق رفتن wane)، (انگلیس - عامیانه) خشم، عصبانیت، مومی شکل، درموردماه رو به بدر رفتن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a solid yellowish substance that is pliable when melted and is secreted by bees for constructing their honeycombs; beeswax.
مترادف: beeswax
مشابه: honeycomb

(2) تعریف: any solid, plastic substance composed of hydrocarbons, fatty acids, alcohol, and esters that is easily molded when heated. (See sealing wax.)
مشابه: beeswax, paraffin, putty, sealing wax

(3) تعریف: earwax.
مترادف: cerumen, earwax

(4) تعریف: a paste or mixture containing wax that is used to polish a smooth hard surface.
مترادف: polish

- car wax
[ترجمه گوگل] واکس ماشین
[ترجمه ترگمان] واکس ماشین
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- floor wax
[ترجمه گوگل] واکس کف
[ترجمه ترگمان] wax کف اتاق
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: waxes, waxing, waxed
مشتقات: waxlike (adj.), waxer (n.)
• : تعریف: to rub, polish, coat, or treat with wax.
مترادف: buff, polish
مشابه: coat, shine, treat, varnish
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: waxes, waxing, waxed
(1) تعریف: of the moon, to increase gradually in the size of its illuminated portion, as seen from the earth. (Cf. wane.)
متضاد: wane

- When the moon has waxed completely, we say the moon is full.
[ترجمه گوگل] وقتی ماه به طور کامل افزایش یافت، می گوییم ماه کامل است
[ترجمه ترگمان] وقتی ماه کامل شود، می گوییم ماه کامل است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to increase gradually in quantity, strength, volume, or the like.
مترادف: grow, increase
متضاد: wane
مشابه: balloon, broaden, develop, dilate, expand, extend, mushroom, swell, widen

- My anger waxed with his continued harangue.
[ترجمه گوگل] عصبانیت من با مزاحمت های مداوم او افزایش یافت
[ترجمه ترگمان] خشم من با آن سخنرانی ادامه داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to become or grow.
مترادف: become, grow
مشابه: turn

- She waxed eloquent as she realized she'd gathered a highly attentive audience.
[ترجمه گوگل] او وقتی متوجه شد که مخاطبان بسیار توجهی را جمع کرده است، سخن گفت
[ترجمه ترگمان] وقتی فهمید که او یک شنونده دقیق و دلسوز را جمع کرده بود، با فصاحت و بلاغت ادا کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. wax hardens in cold water
موم در آب سرد سفت می شود.

2. wax polish preserves leather
واکس باعث دوام چرم شود.

3. a wax model of the statue of liberty
نمونه ی مومی مجسمه ی آزادی

4. floor wax
واکس کف اتاق

5. honey wax
موم عسل

6. to wax angry
عصبانی شدن

7. to wax the floor
کف اتاق را جلا دادن

8. to put on wax
صفحه (ی چیزی را) پر کردن

9. to impress a seal on wax
مهری را بر موم فشردن

10. a firm impression of the seal on the wax
محکم فشردن مهر بر موم

11. You should put some wax on those boots.
[ترجمه گوگل]باید روی آن چکمه ها مقداری واکس بزنید
[ترجمه ترگمان] باید روی اون چکمه ها موم بذاری
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Silkworm die silk, wax torch party ash into tears beginning to dry.
[ترجمه گوگل]کرم ابریشم می میرند ابریشم، موم مشعل حزب خاکستر به اشک شروع به خشک شدن
[ترجمه ترگمان]silkworm در حال مرگ ابریشم و خاکستر شمع را به گریه می اندازد و شروع به خشک شدن می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Journalists wax lyrical about the band.
[ترجمه گوگل]روزنامه نگاران در مورد گروه ترانه سرایی می کنند
[ترجمه ترگمان]روزنامه نگاران در مورد باند شعر می خوانند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. She loved the scent in the house of wax polish.
[ترجمه گوگل]او عاشق عطر و بوی خانه موم پولیش بود
[ترجمه ترگمان]او عطر خانه لاک لاک را دوست داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. She could go shopping, and wax her legs.
[ترجمه گوگل]او می توانست به خرید برود و پاهایش را واکس بزند
[ترجمه ترگمان]می توانست به خرید برود و پاهایش را واکس بزند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

موم (اسم)
beeswax, wax

شمع مومی (اسم)
taper, wax

رو به بدر رفتن (فعل)
wax

استحاله یافتن (فعل)
wax

رشد کردن (فعل)
mature, grow, flourish, wax

زیاد شدن (فعل)
increase, gain, augment, grow, mount, proliferate, wax

تخصصی

[عمران و معماری] واکس - موم
[صنایع غذایی] موم : استرهای اسید های چرب سنگین و الکل های چرب که به صورت لایه ای در سطح برخی سبزی ها دیده میشود و از تبنخیر سریع رطوبت آنها جلوگیری میکند
[مهندسی گاز] موم، موم اندودکردن
[نساجی] موم - موم کشیدن - موم اندود کردن - واکس - رزین
[پلیمر] موم، واکس، ماده جدا کننده قالب
[خودرو] موم های نفتی

انگلیسی به انگلیسی

• solid or semi-solid substance that is greasy to the touch and pliable when heated (i.e. beeswax, earwax); petroleum based substance often used to coat or polish surfaces (i.e. car wax, paraffin); burst of anger (british)
rub or polish with wax, treat with wax, cover with was; remove hair from a part of the body by applying wax and then pulling it off with the hairs; increase gradually in quantity or intensity; grow, swell; make a recording of, record records; become more illuminated (as does the moon)
made of wax; resembling wax
wax is a solid, slightly shiny substance made of fat or oil which is used to make candles and polish. it goes soft and melts when it is heated.
if you wax something, you put a thin layer of wax onto it, usually in order to polish it or in order to make it waterproof.
if you wax your legs or another part of your body, you use a special kind of wax to remove the hair from that part of your body. the wax is applied to the skin, and when it is removed it pulls the hairs out.
if you wax lyrical or wax eloquent about something, you talk or write about it in a way that shows your great admiration for it.
if something waxes and wanes, it first increases and then decreases over a period of time; a literary expression.

پیشنهاد کاربران

تبدیل شدن تدریجی هلال ماه به بدر
موم زنبور عسل
✨ از مجموعه لغات GRE ✨
✍ توضیح: To increase or grow, especially in phases 🌔
🔍 مترادف: Grow
✅ مثال: As the moon waxed, it became fuller each night.
اِپیلاسیون. زدودن موهای دست و پا با مالیدن یک ورقه ی مومی روی پوست، چسباندن یک بافته ی خاص روی آن وکشیدنش
wax in ear:
کثیفی گوش، چربی داخل گوش
تعریف شیمی: واکس یا موم استری است که از واکنش یک اسید چرب با یک الکل ( غیر از گلیسرول ) بدست می آید.
اسید چرب واکس ۱۶ تا ۳۶ کربن و الکل آن ۲۴تا ۳۶ کربن دارد. واکس ها در دمای اتاق به شکل جامد هستند.
This term is often used as a slang term for killing someone. It can also mean to defeat someone easily or to overpower them.
این اصطلاح اغلب به عنوان یک اصطلاح عامیانه برای کشتن کسی استفاده می شود. همچنین می تواند به معنای شکست دادن آسان کسی یا غلبه بر او باشد.
...
[مشاهده متن کامل]

I'm gonna wax that guy.
Our team completely waxed the competition.
I waxed all my opponents in the tournament.

منابع• https://fluentslang.com/slang-for-execute/
Ball of wax = قضیه
What's the whole ball of wax
کل قضیه چیه ؟
Wax and wane: ماه بدر و ماه هلال!
Wax ماه بدر
Wane ماه هلال
لطفا اگر مفید بود لایک کنید ❤️🙏🏻
موم شمع.
Wax موم
Hot wax موم داغ
Turn out hot wax خاموش کردن دستگاه موم داغ
wax ( زیست شناسی - علوم گیاهی )
واژه مصوب: موم
تعریف: 1. ماده‏ای محلول در حلاّل های چربی که گیاهان برای کاهش تعرق ترشح می‏کنند|||2. ماده‏ای که زنبورعسل برای ساختن کندو ترشح می‏کند
برق انداختن،
واکس/پارافین خوردن
Skis are waxed on the bottom so that they run smoothly over the snow
wax and wane:
( اصطلاح ) به اوج رسیدن و فرو افتادن، ظهور و سقوط کردن
موم
اشک شمع
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)

بپرس