waver

/ˈweɪvər//ˈweɪvə/

معنی: تبصره قانون، نوسان کردن، دو دل بودن، متزلزل شدن، فتور پیدا کردن، تردید پیدا کردن
معانی دیگر: اهتزاز، پس و پیش روی، تردید کردن، مردد بودن، این دست و آن دست کردن، سست شدن، (صدا و غیره) لرزیدن، (نور و غیره) سوسو زدن، (از نظر درخشش) متغیر بودن، لرزان بودن، پس و پیش رفتن، در اهتزاز بودن (flutter هم می گویند)، پرپر زنان افتادن، پیچ و تاب خوردن و افتادن

بررسی کلمه

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: wavers, wavering, wavered
(1) تعریف: to move back and forth in a fluttering motion; sway.
مترادف: flutter, rock, sway
مشابه: flap, oscillate, tremble, undulate, vacillate, vibrate, wag, wave, wobble

- The flag wavered slightly in the breeze.
[ترجمه گوگل] پرچم در نسیم کمی تکان می خورد
[ترجمه ترگمان] پرچم اندکی در باد تکان می خورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The needle of the compass wavered.
[ترجمه گوگل] سوزن قطب نما تکان خورد
[ترجمه ترگمان] عقربه قطب نما متزلزل می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The mild earthquake made the building waver.
[ترجمه گوگل] زلزله خفیف ساختمان را متزلزل کرد
[ترجمه ترگمان] زمین لرزه خفیف ساختمان را متزلزل ساخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to show indecision or uncertainty; vacillate.
مترادف: falter, hesitate, vacillate
متضاد: steady
مشابه: equivocate, flip-flop, halt, hang, hedge, hem, hover, oscillate, pause, shilly-shally, sway, tergiversate, waffle, whiffle

- Both candidates seem to waver on the election issues.
[ترجمه گوگل] به نظر می رسد که هر دو نامزد در مورد مسائل انتخاباتی متزلزل هستند
[ترجمه ترگمان] هر دو نامزد به نظر می رسد که در مورد مسائل انتخاباتی مردد هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to flicker, as a light or candle.
مترادف: flicker
مشابه: blink, gutter, quiver, wobble

- The flame wavered as a cold gust of wind came through a crack in the window.
[ترجمه گوگل] شعله در حال تکان خوردن بود که باد سردی از شکاف پنجره عبور کرد
[ترجمه ترگمان] همچنان که باد سردی می وزید، شعله های آتش به نوسان در آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: to tremble or quaver.
مترادف: quaver, tremble
مشابه: quake, quiver, vibrate, wobble

- His voice wavered as he tried to gain his confidence.
[ترجمه گوگل] وقتی سعی می کرد اعتماد به نفسش را به دست بیاورد صدایش متزلزل شد
[ترجمه ترگمان] همچنان که می کوشید اعتماد به نفس خود را به دست آورد، صدایش متزلزل شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: to become unsteady or begin to weaken; falter.
مترادف: falter, weaken
متضاد: steady
مشابه: ebb, fade, fail, stagger, wane

- I have been wavering in my resolve.
[ترجمه گوگل] من در عزم خود دچار تزلزل شده ام
[ترجمه ترگمان] تصمیمم را گرفتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The people's faith in their leader never wavered.
[ترجمه گوگل] ایمان مردم به رهبرشان هرگز تزلزل نکرد
[ترجمه ترگمان] ایمان مردم به رهبر هرگز متزلزل نمی شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: wavering (adj.), waveringly (adv.), waverer (n.)
• : تعریف: the act of wavering, flickering, or vacillating.
مترادف: flickering, vacillation
مشابه: flap, hesitation, pause, tremor, vibration, wobble
اسم ( noun )
(1) تعریف: a person who waves or causes something to wave or flutter.

(2) تعریف: a person or device that puts waves in hair.

جمله های نمونه

1. I'm afraid my concentration began to waver as lunch approached.
[ترجمه ایرزاد] میترسیدم وقتی به ز مان ناهار نزدیک شویم تمرکزم را از دست بدهم.
|
[ترجمه گوگل]می ترسم با نزدیک شدن ناهار تمرکزم از بین برود
[ترجمه ترگمان]می ترسیدم وقتی ناهار نزدیک می شد تمرکزم را از دست می دادم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The students' attention did not waver .
[ترجمه گوگل]توجه دانش آموزان متزلزل نشد
[ترجمه ترگمان]توجه دانش آموزان متزلزل نشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. They did not waver in their support for him.
[ترجمه گوگل]آنها در حمایت از او تزلزل نکردند
[ترجمه ترگمان]آن ها در حمایت خود پافشاری نمی کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Her steady gaze did not waver.
[ترجمه گوگل]نگاه ثابتش تکان نمی خورد
[ترجمه ترگمان]نگاهش ثابت ماند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Nothing could make me waver in my faith.
[ترجمه گوگل]هیچ چیز نمی توانست مرا در ایمانم متزلزل کند
[ترجمه ترگمان]هیچ چیز نمی توانست مرا متزلزل کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. We were determined not to waver from our goals.
[ترجمه گوگل]مصمم بودیم از اهدافمان تزلزل ندهیم
[ترجمه ترگمان]ما مصمم بودیم که از اهداف خود متزلزل نباشیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He listened to the muffled sound waver and fall in pitch, like a faraway siren.
[ترجمه گوگل]او به صدای خفه‌شده گوش می‌داد و مانند آژیر دوردست در زمین فرو می‌رفت
[ترجمه ترگمان]به صدای خفه گوش می داد و مثل یک آژیر دور سقوط می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Palm trees and crescent-shaped dunes seemed to waver in the heat.
[ترجمه گوگل]درختان نخل و تپه های هلالی شکل به نظر می رسید در گرما تکان می خوردند
[ترجمه ترگمان]درختان نخل و هلالی شکلی به نظر می رسید که در گرما متزلزل است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. But the shaft of light didn't waver.
[ترجمه گوگل]اما محور نور تکان نخورد
[ترجمه ترگمان]اما دریچه نور سست نشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. That commitment can waver or disappear if the arguments of the philosopher or the historian appear to destroy its rational basis.
[ترجمه گوگل]اگر به نظر برسد که استدلال‌های فیلسوف یا مورخ مبنای عقلانی آن را از بین ببرد، این تعهد می‌تواند متزلزل یا ناپدید شود
[ترجمه ترگمان]این تعهد می تواند اگر استدلال های فیلسوف یا مورخ به نظر برسد اساس عقلی خود را از بین ببرد، می تواند تزلزل یا ناپدید شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Whatever happened, she wouldn't let her determination waver over the rejection of the abominable Draper.
[ترجمه گوگل]هر اتفاقی بیفتد، او اجازه نمی‌دهد عزمش در مورد رد دریپر منفور متزلزل شود
[ترجمه ترگمان]هر اتفاقی که می افتاد، نمی گذاشت که عزم و اراده او بر رد شدن of نفرت انگیز دودل شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Grief teaches the steadiest minds to waver. Sophocles
[ترجمه گوگل]اندوه به آرام ترین ذهن ها تزلزل را می آموزد سوفوکل
[ترجمه ترگمان]اندوه به ذهن steadiest یاد می دهد که متزلزل شوند سوفوکل
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Bristow and Trevitt never waver in the closeness of their mutual dialogue and move easily between forceful classical dynamics and quiet self-containment.
[ترجمه گوگل]بریستو و ترویت هرگز در نزدیکی گفتگوی متقابل خود تزلزل نمی کنند و به راحتی بین پویایی کلاسیک نیرومند و خویشتنداری آرام حرکت می کنند
[ترجمه ترگمان]Bristow و Trevitt هرگز در نزدیکی گفتگوی دوجانبه خود تزلزل نشان نمی دهند و به راحتی بین پویایی یک پویای کلاسیک و مهار کردن آرام خود حرکت می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Linder appeared to waver for a moment, like a leaf caught in a breeze.
[ترجمه گوگل]به نظر می‌رسید که لیندر برای لحظه‌ای تکان می‌خورد، مانند برگی که در نسیم گرفتار شده است
[ترجمه ترگمان]لحظه ای درنگ کرد، گویی برگی در نسیم موج می زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تبصره قانون (اسم)
waver

نوسان کردن (فعل)
swing, oscillate, vacillate, fluctuate, vibrate, jib, waver

دو دل بودن (فعل)
vacillate, waver, scruple

متزلزل شدن (فعل)
totter, waver

فتور پیدا کردن (فعل)
waver

تردید پیدا کردن (فعل)
waver

انگلیسی به انگلیسی

• sway, oscillate, vacillate, fluctuate; blink, flicker (as of light); wobble, tremble; collapse; begin to fail; hesitate, falter
if you waver or if your confidence or faith wavers, your beliefs or intentions become less firm and your actions become less decisive.
if something wavers, it moves or changes slightly.

پیشنهاد کاربران

۱. لرزیدن ۲. متزلزل شدن ۳. مردد بودن. دو دل بودن
مثال:
So they waver in their doubt.
پس آنها در شک خود متزلزل شدند.
�فَهُمْ فِی رَیْبِهِمْ یَتَرَدَّدُونَ�
▪️ waver = نوسان - پس و پیش روی - دو دلی - تردید - مردد بودن - این دست و آن دست کردن - متغیر بودن - پس و پیش رفتن
▪️ waiver = چشم پوشی از حق قانونی خود
🗣️ وِیْ وِر
تلفظ جفت شون یکسانه و هوموفون هستن
become weaker; falter
To begin to doubt or lose your determination to do something.
متزلزل شدن، ضعیف تر شدن، دچار شک و تردید شدن
"his love for her had never wavered".
He never wavered as the leading voice of African - Americans’ call for freedom and equality.
منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/waver
نوسان کردن دودل بودن
پیچ و تاب خوردن
تبصره

بپرس