1. watered milk
شیر که آب در آن ریخته اند
2. pari watered the flowers
پری گل ها را آب داد.
3. her mouth watered as she waited for dinner
هنگامی که منتظر شام بود دهانش آب افتاد.
4. the orchard is watered once a week
باغ میوه هفته ای یکبار آبیاری می شود.
5. this plant should be watered daily
این گیاه را باید هر روز آب داد.
6. Plants of learning must be watered with the rain of tears.
[ترجمه گوگل]گیاهان آموزنده را باید با باران اشک آبیاری کرد
[ترجمه ترگمان]گیاهان یادگیری باید با باران اشک آبیاری شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. The plants are wilting because they haven't been watered for days.
[ترجمه گوگل]گیاهان در حال پژمرده شدن هستند زیرا چند روزی است که آبیاری نشده اند
[ترجمه ترگمان]گیاهان پژمرده می شوند چون برای روزها آبیاری نشده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. The party has watered down its socialist ideals in order to appeal to the centre ground.
[ترجمه گوگل]حزب آرمان های سوسیالیستی خود را کمرنگ کرده است تا بتواند به میدان مرکزی متوسل شود
[ترجمه ترگمان]این حزب آرمان های سوسیالیستی خود را به منظور جلب توجه به مرکز این مرکز آبیاری کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. The English teacher watered down the course for the slow-learning students.
[ترجمه گوگل]معلم انگلیسی دوره را برای دانش آموزان دیرآموز کم کرد
[ترجمه ترگمان]معلم انگلیسی درس را برای دانش آموزان آهسته آبیاری کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. His mouth watered at the sight of roast.
11. Colombia is watered by several rivers.
[ترجمه گوگل]کلمبیا توسط چندین رودخانه آبیاری می شود
[ترجمه ترگمان]کلمبیا از چندین رودخانه آبیاری می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. Have the horses been fed and watered?
[ترجمه گوگل]آیا به اسب ها غذا داده و سیراب شده است؟
[ترجمه ترگمان]اسب ها آب خوردن و آب خوردن؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. The criticisms had been watered down so as not to offend anybody.
[ترجمه گوگل]انتقادها کمرنگ شده بود تا کسی توهین نشود
[ترجمه ترگمان]انتقادات ادبی آن قدر آب شده بود که کسی را برنجاند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. He watered down the wine.
15. The lawn is crying out to be watered.
16. His eyes watered from cigarette smoke.