watchful

/ˈwɑːt͡ʃfəl//ˈwɒt͡ʃfəl/

معنی: دقیق، مواظب، مراقب، پاسدار، بی خواب
معانی دیگر: هشیار، مترصد، منتظر، گوش بزنگ، هشیاری، مراقبت، مواظب، مراقب

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: watchfully (adv.), watchfulness (n.)
• : تعریف: closely or attentively observant; alert; vigilant.
مترادف: alert, attentive, observant, vigilant, wary
مشابه: awake, careful, cautious, chary, guarded, guardian, heedful, jealous, mindful, on guard, prudent

جمله های نمونه

1. under the watchful eye of the police
تحت نظر هشیارانه ی پلیس

2. The entrances are guarded by watchful security staff.
[ترجمه گوگل]ورودی ها توسط کارکنان امنیتی مراقب محافظت می شود
[ترجمه ترگمان]ورودی های ورودی توسط کارکنان امنیتی مراقب محافظت می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Her expression was watchful and alert.
[ترجمه گوگل]قیافه اش مراقب و هوشیار بود
[ترجمه ترگمان]حالت چهره اش هشیار و هوشیار بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Under the watchful eye of their mother, the two boys played on the shore.
[ترجمه گوگل]این دو پسر زیر نظر مادرشان در ساحل بازی می کردند
[ترجمه ترگمان]دو پسر در زیر چشم تیزبین مادرشان در ساحل بازی می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. His mother kept a watchful eye on him.
[ترجمه گوگل]مادرش مراقب او بود
[ترجمه ترگمان]مادرش مراقب او بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She keeps a watchful eye on her husband to see that he behaves himself.
[ترجمه گوگل]او مراقب شوهرش است تا ببیند او خودش رفتار می کند
[ترجمه ترگمان]مراقب شوهرش است تا ببیند که خودش عمل می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Off-screen, Kathy is under the watchful eye of her father Terry.
[ترجمه گوگل]خارج از صفحه نمایش، کتی زیر نظر پدرش تری است
[ترجمه ترگمان]Off، کتی زیر نظر پدرش (تری)است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The best thing is to be watchful and see the family doctor for any change in your normal health.
[ترجمه گوگل]بهترین کار این است که مراقب باشید و برای هرگونه تغییر در سلامت طبیعی خود به پزشک خانواده مراجعه کنید
[ترجمه ترگمان]بهترین کار این است که مراقب باشید و پزشک خانوادگی را برای هر تغییری در سلامت معمولی خود ببینید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. We keep a watchful eye on our elderly neighbors.
[ترجمه گوگل]ما مراقب همسایگان مسن خود هستیم
[ترجمه ترگمان]ما مراقب همسایه های مسن هستیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Learn the basics under the watchful eye of a qualified instructor.
[ترجمه گوگل]اصول اولیه را زیر نظر یک مربی واجد شرایط بیاموزید
[ترجمه ترگمان]اصول اولیه زیر نظر یک مربی واجد شرایط را یاد بگیرید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He first learnt to fish under the watchful eye of his grandmother.
[ترجمه گوگل]او اولین بار زیر نظر مادربزرگش ماهیگیری را یاد گرفت
[ترجمه ترگمان]ابتدا یاد گرفت که در زیر چشم مادر بزرگش ماهی بگیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. We went to dances, but only under the watchful eye of our father.
[ترجمه گوگل]ما به رقص رفتیم، اما فقط زیر نظر پدرمان
[ترجمه ترگمان]به رقص رفتیم، اما فقط زیر چشم تیزبین پدر بودیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The thing is to be watchful even when you think your child is safe.
[ترجمه گوگل]نکته این است که حتی زمانی که فکر می کنید فرزندتان در امان است مراقب باشید
[ترجمه ترگمان]مساله این است که حتی زمانی که فکر می کنید فرزندتان در خطر است، مراقب باشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The children played under the watchful eye of their father.
[ترجمه گوگل]بچه ها زیر نظر پدرشان بازی می کردند
[ترجمه ترگمان]بچه ها زیر چشم مراقب پدرشان بازی می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Keep a watchful eye on elderly residents.
[ترجمه گوگل]مراقب ساکنین سالمند باشید
[ترجمه ترگمان]مراقب افراد مسن باشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

دقیق (صفت)
careful, accurate, precise, exact, detailed, stringent, astringent, tender, advertent, watchful, exquisite, wistful, sound, set, punctual, astute, scholastic, subtle, tenuous, particular, literal, punctilious, scrutinizing

مواظب (صفت)
careful, alert, trim, advertent, attentive, cautious, watchful, mindful, solicitous, heedful, tidy, attent, surveillant, considerate, dutiful, forethoughtful, overwarm

مراقب (صفت)
attentive, watchful, vigilant, observant, guarding, observing, contemplative, meditating, open-eyed, preserving, scrutinizing, wide-awake, tendering

پاسدار (صفت)
watchful

بی خواب (صفت)
watchful, unsleeping

انگلیسی به انگلیسی

• awake, attentive; alert, on guard
someone who is watchful is careful to notice everything that is happening.

پیشنهاد کاربران

1. گوش به زنگ. مترصد 2. هشیار. مراقب. مواظب
مثال:
his watchful eyes
چشمان هوشیار و مراقب او
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : watch
✅️ اسم ( noun ) : watch / watcher / watchfulness
✅️ صفت ( adjective ) : watchable / watchful
✅️ قید ( adverb ) : watchfully
محتاط
مراقب، مواظب
آگاهانه
حواس جمع_ هوشیار

بپرس