• (1)تعریف: a dog trained to guard property against intruders.
• (2)تعریف: a person who acts as a protector or guardian. • مشابه: guard, guardian
جمله های نمونه
1. The sound of the heavy footsteps awoke the watchdog.
[ترجمه معصومه صالحی] صدای گام های سنگین ، سگ نگهبان را بیدار کرد .
|
[ترجمه معصومه صالحی] صدای گام های سنگین ، نگهبان را بیدار کرد
|
[ترجمه گوگل]صدای قدم های سنگین، نگهبان را از خواب بیدار کرد [ترجمه ترگمان]صدای قدم های سنگین سگ نگهبان را بیدار کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. The new rules have been embraced by government watchdog organizations.
[ترجمه گوگل]قوانین جدید توسط سازمان های نظارتی دولتی پذیرفته شده است [ترجمه ترگمان]قوانین جدید توسط سازمان های نظارت دولتی پذیرفته شده اند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. The committee acts as an independent watchdog over government spending.
[ترجمه گوگل]این کمیته به عنوان یک ناظر مستقل بر مخارج دولت عمل می کند [ترجمه ترگمان]این کمیته به عنوان یک ناظر مستقل از هزینه های دولت عمل می کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. 'Ofwat' is the water industry watchdog in Britain.
[ترجمه گوگل]"Ofwat" ناظر صنعت آب در بریتانیا است [ترجمه ترگمان]Ofwat، نظارت بر صنعت آب در بریتانیا است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. The consumer watchdog believes that borrowers are left saddled with massive debt despite believing that they have cleared their loan.
[ترجمه Eslingo] سازمان حمایت از مصرف کنندگان معتقد است که . . .
|
[ترجمه گوگل]سازمان نظارت بر مصرف کننده معتقد است که وام گیرندگان با وجود اینکه معتقدند وام خود را تسویه کرده اند، با بدهی هنگفتی مواجه می شوند [ترجمه ترگمان]ناظر مصرف کننده بر این باور است که وام گیرندگان علی رغم این باور که آن ها وام خود را پاک کرده اند، متحمل بدهی های عظیم شده اند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. Health professionals and watchdog groups say children are influenced by advertising on hoardings and in newspapers and magazines.
[ترجمه گوگل]متخصصان بهداشت و گروه های ناظر می گویند که کودکان تحت تأثیر تبلیغات در احتکار و در روزنامه ها و مجلات قرار می گیرند [ترجمه ترگمان]متخصصان بهداشت و گروه های ناظر می گویند که کودکان تحت تاثیر تبلیغات در روزنامه ها و روزنامه ها و مجلات قرار دارند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. The investors' watchdog may have had its day Notebook.
[ترجمه گوگل]سازمان دیده بان سرمایه گذاران ممکن است نوت بوک روز خود را داشته باشد [ترجمه ترگمان]ناظر سرمایه گذاران ممکن است دفترچه یادداشت روزانه خود را داشته باشد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. Since then the Financial Services Authority, the chief watchdog, has been trying to broker a rescue deal.
[ترجمه گوگل]از آن زمان به بعد، سازمان خدمات مالی، ناظر اصلی، تلاش کرده است تا یک معامله نجات را میانجیگری کند [ترجمه ترگمان]از آن زمان، اداره خدمات مالی، ناظر اصلی، در تلاش برای یافتن قرارداد نجات بوده است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. They also notify the government's other watchdog body the Genetic Manipulation Advisory Group.
[ترجمه گوگل]آنها همچنین به دیگر نهاد نظارتی دولت، گروه مشاوره دستکاری ژنتیکی، اطلاع می دهند [ترجمه ترگمان]آن ها همچنین هیات ناظر دیگر دولت را به گروه مشاوره دستکاری دستکاری ژنتیکی اطلاع می دهند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. The watchdog plans to issue formal regulatory guidance setting out how companies should handle endowment complaints and assess where compensation is due.
[ترجمه گوگل]سازمان دیده بان قصد دارد دستورالعمل رسمی تنظیمی صادر کند که نحوه رسیدگی شرکت ها به شکایات موقوفه و ارزیابی محل پرداخت غرامت را تعیین می کند [ترجمه ترگمان]این دیده بان در نظر دارد تا دستورالعمل تنظیمی رسمی را صادر کند که چگونگی رسیدگی به شکایات از شرکت ها و ارزیابی آن چه که غرامت ناشی از آن است را تعیین کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. Now a new global watchdog group has been launched to help prevent these attacks.
[ترجمه گوگل]اکنون یک گروه ناظر جهانی جدید برای کمک به جلوگیری از این حملات راه اندازی شده است [ترجمه ترگمان]اکنون یک گروه مراقبت جهانی جدید برای کمک به پیش گیری از این حملات آغاز شده است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. We serve as a watchdog of coastal activities and a team worker with state agencies.
[ترجمه گوگل]ما به عنوان ناظر فعالیت های ساحلی و کارگر تیمی با سازمان های دولتی خدمت می کنیم [ترجمه ترگمان]ما به عنوان یک ناظر فعالیت های ساحلی و یک فعال تیم با آژانس های دولتی خدمت می کنیم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. The watchdog sees more purpose in changing demand with domestic water meters.
[ترجمه گوگل]سازمان دیده بان هدف بیشتری را در تغییر تقاضا با کنتورهای آب خانگی می بیند [ترجمه ترگمان]ناظر اهداف بیشتری را در تغییر تقاضا با کنتورهای آب خانگی می بیند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. Watchdog featured her after she called out a plumber to her home to unblock a toilet.
[ترجمه گوگل]دیده بان او را پس از تماس تلفنی با یک لوله کش به خانه اش برای رفع انسداد یک توالت نشان داد [ترجمه ترگمان]بعد از آن که یک لوله کش را به خانه اش دعوت کرد تا توالت را عوض کند، او را به خانه اش دعوت کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. In 1990, 17 employees filed claims with the watchdog agency.
[ترجمه گوگل]در سال 1990، 17 کارمند به سازمان دیده بان شکایت کردند [ترجمه ترگمان]در سال ۱۹۹۰، ۱۷ کارمند در رابطه با آژانس دیده بان حقوق اعلام کردند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
• dog used for guarding you use watchdog to refer to a person or committee whose job is to make sure that companies do not act illegally or irresponsibly.
پیشنهاد کاربران
"Watchdog" refers to a person or organization that monitors and ensures that companies, individuals, or government bodies comply with laws and regulations. It can symbolize a guardian or overseer who prevents wrongdoing and promotes accountability. ... [مشاهده متن کامل]
شخص یا سازمانی که نظارت می کند و اطمینان حاصل می کند که شرکت ها، افراد یا نهادهای دولتی از قوانین و مقررات پیروی می کنند. دیده بان یا ناظری که از انجام اقدامات نادرست جلوگیری می کند و مسئولیت پذیری را ترویج می دهد. مثال؛ The environmental watchdog raised concerns about the new factory's emissions. دیده بان محیط زیست نگرانی هایی درباره انتشار کارخانه جدید مطرح کرد. Consumer watchdog groups ensure that products are safe for the public. گروه های دیده بان مصرف کننده اطمینان می دهند که محصولات برای عموم ایمن هستند. The watchdog organization reported several violations by the company. سازمان دیده بان چندین تخلف توسط شرکت را گزارش کرد. مترادف: Overseer, guardian, monitor متضاد: Neglecter, unobservant party
انواع دیده بان Financial watchdog Human rights watchdog Media watchdog Government watchdog Nuclear watchdog Electoral watchdog Constitutional watchdog Independent watchdog
مراقب
1 - شخص یا سازمانی که بر روی شرکت ها یا حکومت نظارت می کند تا کار غیر قانونی یا اشتباه انجام ندهند
1 - دیده بان حقوق بشر
⬛ GUARD DOG ⬛ noun [count] : 🔴 a dog that is trained to protect a place 🔴 a dog that barks to alert its owners of an intruder's presence ⬛ WATCH DOG ⬛ noun [count] 1 : a dog that is trained to guard a place : guard dog ... [مشاهده متن کامل]
2 : a person or organization that makes sure that companies, governments, etc. , are not doing anything illegal or wrong ◀️consumer/environmental watchdogs ◀️watchdog groups ۱. سگ نگهبان ۲. شخص یا سازمانی که مطمئن می شود شرکت ها، دولت ها و غیره هیچ کار غیرقانونی یا اشتباهی انجام نمی دهند ( ناظر - مبصر ) 🔴 An individual or group that monitors the activities of another entity ( such as an individual, corporation, non - profit group, or governmental organization ) on behalf of the public to ensure that entity does not behave illegally or unethically : 🔰 Consumer watchdog : consumer protection organizations or campaigners 🔰 Charity Watchdog : an organization that monitors and rates charities 🔰 Government watchdog : organizations and platforms focused on government; see Category: Government oversight and watchdog organizations for examples 🔰 Watchdog journalism : any medium providing consumer watchdog activities 🔰 Transit watchdog : an individual or group that provides public comment regarding public transit operations
ناظر
نگاه کردن یک ها
دیده بان، ناظر، مدافع Gaurdian Defender Protector • the watchdog for human rights : دیده بان حقوق بشر • Media watchdog groups • the watchdog report • the police watchdog