waspy


وابسته به یا همانند زنبور

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
حالات: waspier, waspiest
مشتقات: waspily (adv.), waspiness (n.)
• : تعریف: of or like a wasp.
مشابه: waspish

انگلیسی به انگلیسی

• resembling a wasp; sharp-tongued, sarcastic; irritable, testy, touchy; waspish

پیشنهاد کاربران

بپرس