waspish

/ˈwɒspɪʃ//ˈwɒspɪʃ/

معنی: کج خلق، لجوج، نیش دار، زنبور وار
معانی دیگر: بد خلق، تشری، بد زبان، زنبور مانند، وابسته به زنبوران، منجکی

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: waspishly (adj.), waspishness (n.)
(1) تعریف: characteristic of or like a wasp.
مترادف: hymenopteran, waspy

(2) تعریف: having a quick temper; snappy; irritable.
مترادف: irascible, irritable, peevish, short-tempered, snappish, snappy, touchy
مشابه: cantankerous, choleric, crabby, crusty, feisty, huffy, mean, oversensitive, quick-tempered, splenetic, testy, waspy

- Serve that waspish old man first or he will commence his ranting.
[ترجمه گوگل] ابتدا به آن پیرمرد بی حوصله خدمت کنید وگرنه شروع به فحاشی می کند
[ترجمه ترگمان] قبل از این که اون پیرمرد نیش دار ضربه بزنه، یا اون ranting رو شروع می کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. socrates had a waspish wife
سقراط زن تندخویی داشت

2. Beware her waspish wit.
[ترجمه گوگل]مراقب شوخ طبعی او باشید
[ترجمه ترگمان]از هوش و ذکاوت او آگاه باشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. She sounded waspish and impatient.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسید بی حوصله و بی حوصله
[ترجمه ترگمان]او عصبی و بی قرار به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. If I be waspish, best beware my sting.
[ترجمه گوگل]اگر من شرم هستم، بهتر است مراقب نیش خود باشم
[ترجمه ترگمان]، اگه من waspish باشم بهتره از نیش زنبور استفاده کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. As that waspish wag once remarked, "There is nothing harder than the softness of indifference. "
[ترجمه گوگل]همان‌طور که آن واگ بی‌تفاوت زمانی گفت: «هیچ چیز سخت‌تر از نرمی بی‌تفاوتی نیست »
[ترجمه ترگمان]همان گونه که waspish یک بار اظهار داشت: \" هیچ چیز سخت تر از لطافت بی تفاوتی نیست \"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. In this urban development planning, the breakthrough "waspish" site, building from the sea in Dalian City link old and new is the imperative.
[ترجمه گوگل]در این برنامه ریزی توسعه شهری، سایت موفقیت آمیز "واسپیش"، ساختن از دریا در شهر دالیان، پیوند قدیمی و جدید ضروری است
[ترجمه ترگمان]در این برنامه ریزی توسعه شهری، پایگاه \"waspish\" که از دریا در \"دالیان\" ساخته شده است، قدیمی و جدید امری ضروری است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. As the main urban center of the peninsula at the end, it was thin, "waspish" parts of "cards of the neck, " the development of city-size limit has been greatly expanded.
[ترجمه گوگل]به عنوان مرکز اصلی شهری شبه جزیره در پایان، نازک، "waspish" بخش های "کارت های گردن" بود، توسعه محدوده شهر به اندازه تا حد زیادی گسترش یافته است
[ترجمه ترگمان]به عنوان مرکز اصلی شهری شبه جزیره که در انتهای آن قرار دارد، بخش های \"waspish\" از \"کارت های گردن\"، توسعه محدوده شهر تا حد زیادی گسترش یافته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He became prickly and spiteful; witty and waspish about his colleagues.
[ترجمه گوگل]او خاردار و کینه توز شد شوخ و بی حوصله در مورد همکارانش
[ترجمه ترگمان]عصبی و بدجنس بود؛ witty و waspish درباره همکارانش بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. With his waspish left foot and change of pace, the Brazilian's form is making up for Scholes's absence and the less game time being enjoyed by Ryan Giggs.
[ترجمه گوگل]با پای چپ و تغییر سرعت، فرم برزیلی غیبت اسکولز و زمان کمتر بازی رایان گیگز را جبران می کند
[ترجمه ترگمان]با پای چپ و تغییر سرعت، فرم برزیلی برای غیبت Scholes و زمان بازی کم تر مورد لذت رایان گیگز است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Someday she'd tell him exactly what he could do with his job and his waspish remarks.
[ترجمه گوگل]روزی او دقیقاً به او می‌گفت که با کارش و سخنان بیهوده‌اش چه می‌تواند بکند
[ترجمه ترگمان]یک روز او دقیقا به او گفت که با کارش چه کار می تواند بکند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Wenger's view that the penalty had been "Old Traffordish" was unnecessarily waspish.
[ترجمه گوگل]نظر ونگر مبنی بر اینکه پنالتی "اولدترافوردیش" بوده است، بی مورد بیهوده بود
[ترجمه ترگمان]view Wenger نشان می دهد که مجازات \"Traffordish قدیم\" به صورت غیر ضروری waspish بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

کج خلق (صفت)
morose, sullen, petulant, acidulous, testy, irritable, crabbed, peevish, thwart, fractious, tedious, querulous, techy, snappish, hoity-toity, waspish, snarly, splenetic, tetchy

لجوج (صفت)
persistent, opinionated, dogged, obstinate, set, stubborn, stuffy, intractable, obstreperous, pertinacious, mulish, obdurate, dour, irrefragable, waspish

نیش دار (صفت)
pointed, mordant, punctual, poignant, sarcastic, waspish

زنبور وار (صفت)
waspish

انگلیسی به انگلیسی

• of or like a wasp; stinging, sharp-tongued; bad-tempered; slender-waisted
someone who is waspish speaks or behaves in a sharp and bad-tempered way.

پیشنهاد کاربران

waspish ( adj ) ( wɑspɪʃ ) =bad - tempered and unpleasant, e. g. a waspish remark. She sounded waspish and impatient. waspishly ( adv ) e. g. “Just leave me alone, ” he said waspishly.
waspish
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : waspishness
✅️ صفت ( adjective ) : waspish
✅️ قید ( adverb ) : waspishly

بپرس