دست از کاری شستن
ادامه ندادن کاری
کنار گذاشتن کاری
I've washed my hands of smoking
I will wash my hands of teaching
ادامه ندادن کاری
کنار گذاشتن کاری
پشت دست خود را داغ گذاشتن برای اینکه دیگر کاری را انجام ندهید
و اگر درانتها ضمیر مفعولی بیاد " دیگه با کسی کاری نداشتن" اصطلاح محاوره ای فارسی بع معنی "دیگه اهمیت ندادن به شخصی و او را به حال خود واگذاردن"
I've washed my hands of you.
دیگه کاری به کارت ندارم !
دیگه کاری به کارت ندارم !