wary

/ˈweri//ˈweəri/

معنی: محتاط، با احتیاط، با ملاحظه، هشیار، بسیار محتاط
معانی دیگر: مواظب، با پروا، دست به عصا، محتاطانه، احتیاط آمیز

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
حالات: warier, wariest
(1) تعریف: on watchful guard against threat, danger, or trickery; cautious.
مترادف: careful, cautious, chary, watchful
متضاد: adventuresome, heedless, naive, unwary
مشابه: alert, attentive, cagey, guarded, heedful, jealous, mindful, on guard, on the qui vive, safe, shy, vigilant

- Getting cheated in the past has caused him to become wary.
[ترجمه مهدیه] مورد خیانت قرار گرفتنش در گذشته، باعث شد که محتاط شود.
|
[ترجمه گوگل] فریب خوردن در گذشته باعث شده است که او محتاط شود
[ترجمه ترگمان] گرفتن تقلب در گذشته باعث شده است که او محتاط شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- They taught their children to be wary of strangers on their way home from school.
[ترجمه گوگل] آنها به فرزندان خود یاد می دادند که در بازگشت از مدرسه به خانه مراقب غریبه ها باشند
[ترجمه ترگمان] آن ها به فرزندان خود یاد دادند که نسبت به غریبه ها در مسیر خود از مدرسه محتاط باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: caused or characterized by watchful caution.
مترادف: cautious, guarded
متضاد: daring, unguarded
مشابه: alert, attentive, chary, vigilant, watchful

- The new prisoner had a wary look.
[ترجمه گوگل] زندانی جدید نگاهی محتاطانه داشت
[ترجمه ترگمان] زندانی جدید نگاهی محتاطانه به او انداخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a wary politician
یک سیاستمدار محتاط

2. be wary of (something)
مواظب (چیزی) بودن،(چیزی را) پاییدن،برحذر بودن

3. keep a wary eye on (something)
با احتیاط (چیزی را) پاییدن،دقیقا مواظب بودن

4. she cast a wary look at me
نگاه محتاطانه ای به من کرد.

5. Living in a polluted city makes you wary of the air you breathe.
[ترجمه گوگل]زندگی در یک شهر آلوده باعث می شود مراقب هوایی که تنفس می کنید باشید
[ترجمه ترگمان]زندگی در یک شهر آلوده، شما را از هوایی که تنفس می کنید آگاه می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The strange look in his eyes made me wary of accepting his offer.
[ترجمه گوگل]نگاه عجیبی که در چشمانش بود مرا از پذیرش پیشنهادش محتاط کرد
[ترجمه ترگمان]نگاه عجیب او مرا از قبول پیشنهادش بیرون کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The police will need to keep a wary eye on this area of town .
[ترجمه گوگل]پلیس باید مراقب این منطقه از شهر باشد
[ترجمه ترگمان]پلیس باید مراقب این منطقه از شهر باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. I'm always wary of men wearing suits, as I equate this with power and authority.
[ترجمه گوگل]من همیشه از مردانی که کت و شلوار می پوشند محتاط هستم، زیرا این را با قدرت و اقتدار برابر می دانم
[ترجمه ترگمان]من همیشه نسبت به مردانی که لباس پوشیده اند، محتاط هستم، و این را با قدرت و قدرت برابر می دانم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Many companies are wary of their socialist leanings.
[ترجمه گوگل]بسیاری از شرکت ها نسبت به تمایلات سوسیالیستی خود محتاط هستند
[ترجمه ترگمان]بسیاری از شرکت ها نسبت به گرایش سوسیالیستی خود محتاط هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He gave her a wary look.
[ترجمه گوگل]نگاهی محتاطانه به او انداخت
[ترجمه ترگمان]با احتیاط به او نگاه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. She was wary of getting involved with him.
[ترجمه گوگل]او از درگیر شدن با او محتاط بود
[ترجمه ترگمان]او نگران این بود که با او درگیر شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. At first consumers were wary of e-banking.
[ترجمه گوگل]در ابتدا مصرف کنندگان نسبت به بانکداری الکترونیک محتاط بودند
[ترجمه ترگمان]در ابتدا مشتریان از بانکداری الکترونیک محتاط بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. I'm a bit wary of driving in this fog.
[ترجمه گوگل]من از رانندگی در این مه کمی محتاط هستم
[ترجمه ترگمان]کمی نگران رانندگی در این مه هستم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. People did not teach their children to be wary of strangers.
[ترجمه گوگل]مردم به فرزندان خود یاد ندادند که مراقب غریبه ها باشند
[ترجمه ترگمان]مردم به بچه هایشان آموزش نمی دادند که نسبت به غریبه ها محتاط باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. You should be very wary of people offering cheap tickets.
[ترجمه گوگل]شما باید نسبت به افرادی که بلیط ارزان ارائه می دهند بسیار محتاط باشید
[ترجمه ترگمان]شما باید خیلی احتیاط کنید که مردم بلیت های ارزان رو پیشنهاد کنین
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. The blackbird had a quick, wary look in case the cat was anywhere around.
[ترجمه گوگل]پرنده سیاه نگاهی سریع و محتاطانه داشت در صورتی که گربه در هر جایی بود
[ترجمه ترگمان]پرنده ای با احتیاط و احتیاط به اطراف نگاه می کرد که مبادا گربه در آن حوالی باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. All authors need to be wary of inadvertent copying of other people's ideas.
[ترجمه گوگل]همه نویسندگان باید مراقب کپی برداری ناخواسته از ایده های دیگران باشند
[ترجمه ترگمان]تمام نویسندگان باید نسبت به کپی غیر عمدی ایده های دیگران محتاط باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. They were very wary about giving him a contract.
[ترجمه گوگل]آنها در مورد قرارداد دادن به او بسیار محتاط بودند
[ترجمه ترگمان]آن ها خیلی محتاط بودند که به او یک قرارداد بدهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. I'm a bit wary of/about giving people my address when I don't know them very well.
[ترجمه گوگل]من کمی محتاط هستم/در مورد دادن آدرسم به افراد وقتی آنها را خیلی نمی شناسم
[ترجمه ترگمان]من کمی محتاطانه از \/ درباره دادن آدرس به مردم در زمانی که آن ها را خیلی خوب نمی شناسم، کمی محتاط هستم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

محتاط (صفت)
careful, alert, cautious, wary, prudent, discreet, cagey, circumspect, chary, forehanded, gingerly, prudential

با احتیاط (صفت)
careful, cautious, wary, prudent, discreet, circumspect, prudish

با ملاحظه (صفت)
tender, wary, thoughtful, considerate

هشیار (صفت)
sharp, wakeful, wary, wide-awake

بسیار محتاط (صفت)
wary

انگلیسی به انگلیسی

• cautious, suspicious
if you are wary of something, you are cautious about it, for example because it is a new experience or because there may be dangers or problems.

پیشنهاد کاربران

✍ توضیح: Cautious and watchful; cautious about potential dangers 🧐⚠️
🔍 مترادف: Cautious
✅ مثال: She was wary of the new employee, unsure of his intentions.
دلشوره
1. مواظب. محتاط 2. محتاطانه 3. نامطمئن. بیمناک. نگران. 4. با پروا
مثال:
did you read the fable of the wary fox?
داستان روباه محتاط را خواندی؟
یعنی دقت و care full
مراقب، محتاط
wary ( adj ) ( wɛri ) ( warier, wariest ) =careful when dealing with sth sb because you think that there may be a danger, e. g. Be wary of strangers who offer you a ride. warily ( adv ) , wariness ( n )
wary
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : wariness
✅️ صفت ( adjective ) : wary
✅️ قید ( adverb ) : warily
Wary یک واژه ی بسیار پرکاربرد و با کلاس که میشه استفاده کرد
تعریف به انگلیسی :
1. not having or showing complete trust in someone or something that could be dangerous or cause trouble
2. feeling or showing caution about possible dangers or problems
...
[مشاهده متن کامل]

3. not completely trusting or certain about something or someone
تعریف فارسی :
بی اعتماد - محتاط - نامطمئن - با احتیاط و ملاحظه ( نسبت به چیز یا کسبکه میتونه خطر آفرین باشه )
نکته 🚨 : بعد از Wary معمولاً Of می آید
مثال ها :
◀️ ? Are tigers friendly to humans
Tigers are typically wary of humans and usually show no preference for human meat. Although humans are relatively easy prey, they are not a desired source of food. Thus, most man - eating tigers are old, infirm, or have missing teeth, and choose human victims out of desperation.
◀️ often of ) They remain wary of the new plan )
◀️ They looked at each other warily.
◀️ a wary politician : یک سیاست مدار محتاط
◀️ She cast a wary look at me : نگاه محتاطانه ای به من کرد.
◀️ dogs which have been mistreated often remain very wary of strangers
◀️ I'm a little wary of/about giving people my address when I don't know them very well.
◀️ All authors need to be wary of inadvertent copying of other people's ideas.
◀️ The legal system is full of snares for those who are not wary.
◀️ Tourists should be wary, as pickpockets are known to operate in this area.
◀️ Buyers should be wary of hidden costs when purchasing their holiday.
◀️ The teacher was wary of giving his pupils too much information at once.

آشفته
پریشان
دلواپس
مشوش
مضطرب
محتاط
به نقل از فرهنگ هزاره:
صفت
1. محتاط، مواظب، مراقب
2. بیمناک، نگران
be wary
مراقب باش
مواظب؛مراقب؛محتاط؛محتاطانه
ملاحظه کردن
تشویش
دو به شک
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)

بپرس