1. He rose from the ranks to become a warrant officer.
[ترجمه گوگل]او از درجات بالا رفت و افسر ضمانت نامه شد
[ترجمه ترگمان]از صف بیرون آمد تا مامور تفتیش شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. As Hospital Warrant Officer, he is a fair but firm advocate and enforcer of Service traditions and discipline.
[ترجمه گوگل]به عنوان افسر حکم بیمارستان، او یک مدافع منصف اما محکم و مجری سنت ها و نظم خدمات است
[ترجمه ترگمان]او به عنوان افسر رابط بیمارستان، منصف است، اما مدافع سرسخت و اصول اخلاقی و نظم و انضباط است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. Ruben Marx, then a security branch warrant officer.
[ترجمه گوگل]روبن مارکس که در آن زمان افسر حکم شعبه امنیتی بود
[ترجمه ترگمان]، \"جیسون مارکس\"، پس یه مامور امنیتی اداره پلیس
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. The warrant officer was speechless, but not for long and he thundered at him as he had on me a few minutes before.
[ترجمه گوگل]افسر ضمانت نامه لال بود، اما مدت زیادی نبود و همانطور که چند دقیقه قبل روی من رعد و برق زده بود، به او رعد و برق زد
[ترجمه ترگمان]افسر فرمان زبانش بند آمده بود اما نه برای مدتی طولانی و چون چند دقیقه پیش تر به من خیره شده بود به او می غرید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. A warrant officer is appointed, not commissioned, and specializes in a particular skill.
[ترجمه گوگل]یک افسر حکم منصوب می شود، نه مأمور، و در یک مهارت خاص تخصص دارد
[ترجمه ترگمان]یک مامور حکم انتصاب، نه مامور، و متخصص در یک مهارت خاص منصوب می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. The chef warrant officer was every bit as odious as Ingrid had been told to expect.
[ترجمه گوگل]افسر حکم آشپز همانقدر نفرت انگیز بود که به اینگرید گفته شده بود
[ترجمه ترگمان]سر آشپز، همان قدر که اینگرید گفته بود، هر ذره as بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. A good example of a Warrant Officer is a helicopter pilot.
[ترجمه گوگل]یک مثال خوب از یک افسر ضمانت، یک خلبان هلیکوپتر است
[ترجمه ترگمان]یک مثال خوب از یک افسر حکم، خلبان هلیکوپتر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. Officers, engineers and warrant officer engineers wore white overalls.
[ترجمه گوگل]افسران، مهندسان و مهندسان افسر گارانتی لباس های سفید پوشیده بودند
[ترجمه ترگمان]افسران، مهندسین و مهندسین مسئول، روپوش سفید پوشیده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. A warrant officer in the U. S. Marine corps having charge of ordnance.
[ترجمه گوگل]یک افسر حکم در تفنگداران دریایی ایالات متحده که مسئول مهمات است
[ترجمه ترگمان] یه افسر پلیس توی ایالات متحد اس - - - - - - - - نیروی تفنگداران که در اختیار داشتن اسلحه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. Warrant Officer Gary Owen.
11. Dog handler, scuba diver, a spell in the flying squad, warrant officer by 197
[ترجمه گوگل]نگهدارنده سگ، غواص، طلسم در تیم پرواز، افسر حکم 197
[ترجمه ترگمان]نگهبان سگ، غواص، یک طلسم در جوخه پرنده، یک افسر پلیس در پرواز ۱۹۷
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. The incident follows the death less than two weeks ago of a marine warrant officer taking part in the same exercise.
[ترجمه گوگل]این حادثه به دنبال مرگ کمتر از دو هفته پیش یک افسر ضمانتنامه دریایی که در همان تمرین شرکت داشت، رخ داد
[ترجمه ترگمان]این حادثه به دنبال مرگ کم تر از دو هفته پیش یک افسر نیروی دریایی است که در همان تمرین شرکت می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. Plus you'll get the recognition and pride that come from being an Army Warrant Officer.
[ترجمه گوگل]بهعلاوه، به رسمیت شناختن و غرور ناشی از افسر ضمانتنامه ارتش به دست خواهید آورد
[ترجمه ترگمان]علاوه بر این، شما از اینکه افسر گارد سلطنتی هستید، احساس غرور و افتخار خواهید کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید