warning

/ˈwɔːrnɪŋ//ˈwɔːnɪŋ/

معنی: اگاه کردن، اشاره، هشدار، اخطار، اعلام خطر، اعلام، اژیر، تحذیر، زنگ خطر
معانی دیگر: خبر، آژیر، درس عبرت، مایه ی عبرت، آژیرش، تذکر، تذکار، اطلاع، آگهداد، آگاهی، عبرت

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the words, sound, or act of a person or thing that warns.
مترادف: admonition, alert, caution, monition, notice
مشابه: alarm, caveat, indication, omen, portent, premonition, sign, signal, tocsin

(2) تعریف: a signal or notice of an impending situation, esp. a dangerous one.
مترادف: alert, notice, signal, tocsin
مشابه: admonition, alarm, caution, caveat, counsel, indication, monition, omen, portent, premonition, sign, symptom, token

(3) تعریف: something or someone that serves as a deterrent.
مترادف: deterrent, example
مشابه: admonition, caution, caveat, monition, portent, sign, signal

- Let this smashed car be a warning to all reckless drivers.
[ترجمه yasna] بگذارید این ماشین شکسته درس عبرتی برای همه رانندگان بی احتیاط باشد
|
[ترجمه گوگل] بگذارید این ماشین شکسته هشداری برای همه رانندگان بی احتیاط باشد
[ترجمه ترگمان] بذار این ماشین خرد کننده به همه رانندگان بی پروا هشدار بده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
صفت ( adjective )
مشتقات: warningly (adv.)
• : تعریف: acting as a warning or admonition.
مشابه: alerting, cautioning, ominous, signal, siren

- a warning bell
[ترجمه اخطار] هشدار
|
[ترجمه گوگل] یک زنگ هشدار
[ترجمه ترگمان] یک زنگ هشدار
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. his warning was superfluous
هشدار او غیر ضروری بود.

2. give warning
هشدار دادن،اخطار کردن

3. a flash warning
هشدار ناگهانی

4. air alert warning
هشدار آماده باش هوایی

5. without prior warning
بدون اخطار قبلی

6. air raid warning
آژیر حمله ی هوایی

7. they didn't heed my warning and jumped into the roaring river
آنان به هشدار من اعتنایی نکردند و پریدند توی رودخانه ی خروشان.

8. we did not heed his warning
به هشدار او توجهی نکردیم.

9. he became mindless of his father's warning
او اخطار پدرش را از یاد برد.

10. let these addicts' death be a warning to you
بگذارید مرگ این معتادان برای شما درس عبرت باشد.

11. he did me a great service by warning me
هشدار دادن او برای من کمک بزرگی بود.

12. my purpose was to give him a warning
مقصودم این بود که به او هشدار بدهم.

13. the police arrested him and loosed him with a warning
پلیس او را گرفت و با اخطار آزادش کرد.

14. The warning lights were clearly visible.
[ترجمه گوگل]چراغ های هشدار به وضوح دیده می شد
[ترجمه ترگمان]چراغ های اخطاری به وضوح قابل مشاهده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. I give you fair warning, I'm not always this generous.
[ترجمه گوگل]من به شما هشدار می دهم، من همیشه اینقدر سخاوتمند نیستم
[ترجمه ترگمان]به تو اخطار می کنم، من همیشه این قدر سخاوتمند نیستم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. We heard a shout of warning.
[ترجمه گوگل]صدای اخطار را شنیدیم
[ترجمه ترگمان]ما صدای اخطار را شنیدیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. The story should act as a warning to other prospective buyers.
[ترجمه گوگل]داستان باید به عنوان یک هشدار برای سایر خریداران احتمالی عمل کند
[ترجمه ترگمان]این داستان باید به عنوان هشداری برای سایر خریداران آتی عمل کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. He preceded his speech with a warning against inattention.
[ترجمه گوگل]او قبل از سخنرانی خود نسبت به بی توجهی هشدار داد
[ترجمه ترگمان]او با یک اخطار قبلی در برابر بی توجهی پیش رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. Doctors issued a warning against eating any fish caught in the river.
[ترجمه گوگل]پزشکان نسبت به خوردن هر گونه ماهی صید شده در رودخانه هشدار دادند
[ترجمه ترگمان]پزشکان در مورد خوردن هر ماهی که در رودخانه گیر کرده است هشدار دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. Don't ignore the fog warning signs .
[ترجمه گوگل]علائم هشدار دهنده مه را نادیده نگیرید
[ترجمه ترگمان]علامت هشدار مه را نادیده نگیرید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. A cry of warning rang out.
[ترجمه گوگل]فریاد هشداری بلند شد
[ترجمه ترگمان]فریادی حاکی از هشدار خاموش شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

اگاه کردن (اسم)
warning

اشاره (اسم)
slur, inkling, action, gesture, mention, hint, indication, allusion, warning, innuendo, suggestion, manifest, ensign, beck, symbol, gest, insinuation, referral

هشدار (اسم)
alarm, warning, alarum

اخطار (اسم)
notification, talking to, notice, monition, alarm, warning, alarum, signal, caveat, premonition, prenotion, tip-off

اعلام خطر (اسم)
alert, alarm, warning

اعلام (اسم)
declaration, promulgation, annunciation, warning, enunciation, indiction, predication, meld

اژیر (اسم)
warning, audible alarm, siren, tocsin

تحذیر (اسم)
warning, determent, premonition, prenotion, prevision

زنگ خطر (اسم)
warning

تخصصی

[برق و الکترونیک] اخطار، هشدار
[فوتبال] زنگ خطر-اخطار
[حقوق] اخطار
[نساجی] هشدار - اخطار

انگلیسی به انگلیسی

• caution; advice about danger; advance notice
cautioning; giving advice about danger
a warning is something which is said or written to tell people of a possible danger, problem, or other unpleasant thing that might happen.
warning actions or signs give a warning.
see also warn.

پیشنهاد کاربران

هشدار
مثال: The warning signs were clearly visible along the road.
نشانه های هشدار به وضوح در امتداد جاده دیده می شدند.
*آموزش زبانهای انگلیسی، ترکی استانبولی و اسپانیایی
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : warn
✅️ اسم ( noun ) : warning
✅️ صفت ( adjective ) : warning
✅️ قید ( adverb ) : warningly
Warning
هشدار،
اعلام خطر
All cigarette packets carry a government health warning
هشدار
اخطار
😊
why didn't you give me a warning that your parents were coming to visit ↙️
چرا من رو آگاه نکردی که والدینت میخوان برای دیدن بیان ؟
هشدار . خطر. آماده باش
اگاه کردن

توجه کن!
اخطار، هشدار
معنی این کلمه چون من راننده بیابان هستم وهمیشه دیده ام که پشت یا بغل تانکرهای حمل بنزین یا گازییل یا موادسوختی واسیدی نوشته warning که فکرکنم معنی ان خطر یا هشدارسریع و حالت آماده بودن برای خطریا مردن یا هشدارهاخطرآفرین باشد
اخطار
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس