warmth

/ˈwɔːrmθ//wɔːmθ/

معنی: ملایمت، حرارت، گرمی، تعادل گرما
معانی دیگر: گرما، گرمش، مهربانی، محبت، خونگرمی، اشتیاق، صمیمیت، خشم خفیف، آزردگی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the quality or condition of being warm; warmness.
مترادف: heat
متضاد: chill, cool
مشابه: hotness, warmness

(2) تعریف: the sensation of being warm.
مترادف: heat
متضاد: chill

(3) تعریف: kindness; friendliness; affection.
مترادف: affection, friendliness, kindness
مشابه: cordiality, graciousness, kindliness, radiance, sympathy, tenderness

- People like him for his warmth.
[ترجمه علیرضا] مردم او را برای خونگرمی اش دوست دارند.
|
[ترجمه Armin] مردم این پسر را به خاطر گرم بودنش ( منظور صمیمی بودن و گرم صحبت کردن ) دوست دارند.
|
[ترجمه گوگل] مردم او را به خاطر گرم بودنش دوست دارند
[ترجمه ترگمان] مردم او را برای گرمای خود دوست دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: enthusiasm or intensity of emotion; ardor.
مترادف: ardor, fervor, verve, zeal
مشابه: �lan, enthusiasm, fire, liveliness, passion, radiance, spirit, vigor

(5) تعریف: an atmosphere of cheer or coziness produced by the use of warm colors.
مترادف: cheer, coziness
مشابه: atmosphere, comfort, festivity, gaiety, happiness, liveliness

- The new rug gave warmth to the room.
[ترجمه hifive] فرش جدید به اتاق گرما بخشید
|
[ترجمه گوگل] فرش جدید به اتاق گرما می بخشید
[ترجمه ترگمان] قالیچه جدید به اتاق گرم شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. her warmth and informality pleased everyone
گرمی و خودمانی بودن او همه را خوشنود کرد.

2. the warmth of fire in that cold winter
گرمی آتش در آن زمستان سرد

3. the warmth of his reception
گرمی پذیرایی او

4. the warmth of sunshine
گرمای آفتاب

5. the emission of warmth from a banked fire
پخش گرما از آتش افروخته

6. the sun sheds warmth on all
خورشید بر همه گرما می بخشد.

7. the sun's fertile warmth
گرمای گشن آور خورشید

8. a man of kindness and warmth
مردی مهربان و خونگرم

9. this quilt has a high warmth factor
میزان گرمادهی این لحاف زیاد است (این لحاف خوب گرم می کند).

10. an old man full of juice and warmth
پیرمردی پر از نیرو و حرارت

11. Lars enjoyed the warmth and gaiety of these occasions.
[ترجمه گوگل]لارس از گرما و شادی این مناسبت ها لذت می برد
[ترجمه ترگمان]لارس از گرما و نشاط این مراسم لذت می برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The sun sheds light and warmth.
[ترجمه امیر] خورشید گرما و نور میبخشد.
|
[ترجمه گوگل]خورشید نور و گرما می‌تابد
[ترجمه ترگمان]خورشید غروب می کند و گرما
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The hall effuses warmth and hospitality.
[ترجمه گوگل]تالار گرما و مهمان نوازی را در خود جای داده است
[ترجمه ترگمان]سالن پذیرایی گرم و مهمان نوازی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. We felt the warmth of the sun.
[ترجمه گوگل]گرمای خورشید را حس کردیم
[ترجمه ترگمان]گرمای خورشید را احساس کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. He is moved by the warmth of their words.
[ترجمه گوگل]از گرمای سخنانشان متاثر می شود
[ترجمه ترگمان]تحت تاثیر کلمات آن ها قرار می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. She wished to enfold him in the warmth of her love.
[ترجمه گوگل]او آرزو داشت که او را در گرمای عشق خود بپوشاند
[ترجمه ترگمان]دلش می خواست او را در گرمای عشق خود رها کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. The animals huddled together for warmth.
[ترجمه گوگل]حیوانات برای گرما دور هم جمع شدند
[ترجمه ترگمان]حیوانات برای گرم شدن به هم چسبیدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. Warmth melted some of the polar ice.
[ترجمه Mr. Hidden] گرما بخشی از یخ های قطبی را ذوب کرده است.
|
[ترجمه گوگل]گرما مقداری از یخ های قطب را آب کرد
[ترجمه ترگمان]گرما بخشی از یخ قطبی را ذوب کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ملایمت (اسم)
calmness, amenity, gentleness, leniency, mildness, moderation, softness, warmth, lenity, quietness

حرارت (اسم)
fire, impressment, verve, heat, zeal, ardor, warmth, impetuosity, dash, ginger

گرمی (اسم)
cordiality, heat, stew, zeal, fervor, ardor, mettle, fervency, warmth, glow, zing, rut

تعادل گرما (اسم)
warmth

انگلیسی به انگلیسی

• heat; cordiality; excitement
warmth is friendly and affectionate behaviour.
warmth is also a moderate amount of heat that something has, for example enough heat to make you feel comfortable.

پیشنهاد کاربران

خون گرمی
1. گرمی. گرما. حرارت 2. محبت. صمیمیت
مثال:
warmth emanated from the fireplace
گرما و حرارت از شومینه ساطع شد.
a pleasant heat
گرمای دلپذیر
عطش
شور و شوق
گرمای اشتیاق

the state or quality of being warm, rather than hot or cold
گرمی، صمیمیت، دلپذیری
The warmth of your love is my whole being
گرمای عشقت شده تمام وجودم

گرماکافت ( در شیمی )
خونگرم، با محبت، مهربان
گر گرفتن ( در موارد بیماری )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس