warlord

/ˈwɔːrˌlɔːrd//ˈwɔːlɔːd/

معنی: خیلتاش، جنگ سالار، افسر عالی رتبه ارتش، فرمانده ارتشی
معانی دیگر: سردار، سپهسالار، فرمانروا

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: a military leader who governs or has great influence in an area or country that is warlike or at war.

جمله های نمونه

1. He had been a dictator and a warlord who had oppressed and degraded the people of the South.
[ترجمه گوگل]او یک دیکتاتور و یک جنگ سالار بود که به مردم جنوب سرکوب و تحقیر کرده بود
[ترجمه ترگمان]او دیکتاتور و حاکم بود که مردم جنوب را تحت فشار قرار داده بود و مردم جنوب را خوار و خفیف کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The inquisitive Warlord turned to realign itself with its mechanical peers which strode onward together in line abreast, to massacre Marines.
[ترجمه گوگل]جنگ سالار کنجکاو به سمت همسویی مجدد خود با همتایان مکانیکی خود روی آورد که با هم در یک راستا به پیش می رفتند تا تفنگداران دریایی را قتل عام کنند
[ترجمه ترگمان]The کنجکاو برگشت تا خود را با peers its که در صف پیش می رفتند تا Marines را بکشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Still it's hard to believe the young warlord won't rattle around in his armoury for just the right mace.
[ترجمه گوگل]هنوز هم سخت است باور کنیم که جنگ سالار جوان در اسلحه خانه خود فقط برای گرز مناسب نچرخد
[ترجمه ترگمان]هنوز خیلی سخته که باور کنم فرمانده یانگ در اتاق his فقط به خاطر چماق درست سر و صدا نمی کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. A good option for the Goblin Warlord is to ride a chariot.
[ترجمه گوگل]یک گزینه خوب برای جنگ سالار گابلین، سوار شدن بر ارابه است
[ترجمه ترگمان]یک گزینه خوب برای the Warlord این است که سوار بر یک کالسکه شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Valmir von Raukov is a tough warlord whose constant vigil has protected the northern borders of the Empire for many years.
[ترجمه گوگل]والمیر فون راوکوف یک جنگ سالار سرسخت است که هوشیاری مداوم او برای سال ها از مرزهای شمالی امپراتوری محافظت کرده است
[ترجمه ترگمان]Valmir ون Raukov یک جنگ سالار سرسخت است که در طول سالیان متمادی از مرزه ای شمالی امپراتوری محافظت کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The Empire's greatest general and the mightiest Orc Warlord of the age fell upon each other with the fury of ancient enemies.
[ترجمه گوگل]بزرگترین ژنرال امپراتوری و قدرتمندترین جنگ سالار اورک عصر با خشم دشمنان باستانی بر یکدیگر افتادند
[ترجمه ترگمان]بزرگ ترین ژنرال و قدرتمندترین او در سن و سال او با خشم دشمنان قدیمی به یکدیگر برخورد می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The warlord was not unusually cast down, despite the situation.
[ترجمه گوگل]با وجود این وضعیت، فرمانده جنگ به طور غیرعادی سرنگون نشد
[ترجمه ترگمان]با وجود این شرایط جنگ سالار به طور غیر عادی سقوط نکرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The warlord government had to give in.
[ترجمه گوگل]دولت جنگ سالار باید تسلیم می شد
[ترجمه ترگمان]government مجبور بود تسلیم شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The third part, the rift of the warlord problem and it resolve.
[ترجمه گوگل]بخش سوم، شکاف مشکل فرمانده جنگ و حل آن
[ترجمه ترگمان]بخش سوم، شکاف مساله جنگ سالار و حل آن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Warlord and opium forge the indissoluble bound.
[ترجمه گوگل]جنگ سالار و تریاک مرز ناگسستنی را ایجاد می کنند
[ترجمه ترگمان]Warlord و تریاک، bound نشدنی را می سازند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The country was torn by warlordism, with each warlord dominating a region.
[ترجمه گوگل]کشور تحت تأثیر جنگ سالاری قرار گرفت و هر جنگ سالار بر منطقه ای تسلط داشت
[ترجمه ترگمان]این کشور توسط warlordism، با هر جنگ سالار منطقه که بر روی یک منطقه تسلط یافته بود، پاره شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The Supreme Warlord was striding about the shelter.
[ترجمه گوگل]فرمانده عالی جنگ در حال قدم زدن به سمت پناهگاه بود
[ترجمه ترگمان]ساحره اعظم ساحره اعظم در پناه پناه گاه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The Supreme Warlord promulgated his infamous'scorched earth " directive.
[ترجمه گوگل]فرمانده عالی جنگ دستور «زمین سوخته بدنام» خود را ابلاغ کرد
[ترجمه ترگمان]ساحره اعظم، directive معروف اون رو منتشر می کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The most celebrated anti-Russian warlord, Shamil, surrendered in 1859 just down the road after Tsarist forces trapped him in the Dagestani village of Gunib.
[ترجمه گوگل]مشهورترین جنگ سالار ضد روسیه، شمیل، در سال 1859 درست در نزدیکی جاده پس از اینکه نیروهای تزاری او را در روستای داغستانی گونیب به دام انداختند، تسلیم شد
[ترجمه ترگمان]مشهورترین جنگ سالار ضد روسی، شمیل، در سال ۱۸۵۹ تسلیم شد و پس از اینکه نیروهای تزاری او را در روستای Dagestani of به دام انداختند، در سال ۱۸۵۹ تسلیم شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خیلتاش (اسم)
buddy, chieftain, warlord, comrade-in-arms

جنگ سالار (اسم)
warlord

افسر عالی رتبه ارتش (اسم)
warlord

فرمانده ارتشی (اسم)
warlord

انگلیسی به انگلیسی

• military leader who has authority over an area (either as a delegate of the ruling government or as a member of a rebelling force)
highest authority, supreme commander

پیشنهاد کاربران

◀️ For many centuries, the Jade Buddha has protected my people. Now the black scorpions wanna take that from us. They work for an evil warlord, Fang : چندین قرنه که بودای یشمی از مردم من حفاظت کرده. هم اکنون عقرب های سیاه میخوان اونو از ما بگیرن. اونا برای یه جنگ سالار خبیث کار میکنن، فنگ
...
[مشاهده متن کامل]

noun
[count] : a leader of a military group who is not officially recognized and who fights against other leaders, groups, or governments
ویکیپدیا:
Person who has both military and civil control and power
A warlord is a person who exercises military, economic, and political control over a region in a country without a strong national government; largely because of coercive control over the armed forces. Warlords have existed throughout much of history, albeit in a variety of different capacities within the political, economic, and social structure of states or ungoverned territories. The term is most often applied to China in the mid - 19th century and the early 20th century. The term can also be used for any supreme military leader
جنگ سالار به کسانی گفته می شود که کنترل بخشی از یک کشور را بدون تبعیت از حکومتی مرکزی، در اختیار دارند. جنگ سالاری در دولت های ناکام که در آن حکومت مرکزی و قدرت اولیای امور در سراسر کشور از هم می پاشد یا به شکل رسمی اما ضعیف و بدون کنترل واقعی روی قلمرو کشور به حیات خویش ادامه می دهد به وجود می آید.
جنگ سالاری در کشورهای دنیا
اروپا
جنگ سالاری در اروپا معمولاً رابطه دارد با گروه های مختلف دسته های سرباز مزدور و سردسته های آنها که عموماً قدرت را در مناطق سکونتشان در اختیار داشتند. چنین شرکتهای آزادی در صورتی رشد خواهند نمود که قدرت مرکزی از هم بپاشد. نظیر دورهٔ فترت در تاریخ آلمان بین سالهای ۱۲۵۴ و ۱۲۷۸ یا جنگ های صد سالهٔ فرانسه. سربازهای اجیر و سر دستهای آنها مانند جان هاوک وود، راجر دفلور یا هاک کالولیو بسیاری از سربازهای اجیر دیگر در ایتالیا هم می توانند به عنوان جنگ سالار خوانده شوند.
آسیا
ژاپن
در اغلب سالهای قرن ۱۶ قبل از عصر توکوگاوا، ژاپن زجر زیادی از جنگ های مکرر بین جنگ سالاران رقیب کشید. هر جنگ سالار یا فرمانده نظامی چندین قلعه جنگی، زمین، رعایا و جنک جویان سامورایی را در اختیار داشتند.
معروفترین جنگ سالارهای ژاپن:
اودا نوبونوگا
یوسوگی کنشین
تاکیدا شینگن
هوجو شوآن
تویوتومی هیدیوشی
سانادا یوکیمورا
چین
جنگ سالارها در تاریخ چین در دوره های مختلف مخصوصاً بعد از کشته شدن یوآن شیکای در دورهٔ انقلاب ۱۹۱۱ چین که تعداد زیادی از استان ها شورش نموده و استقلال خود را از سلسهٔ کینگ در سال ۱۹۱۱ اعلام نمودند تا اردوکشی شمال در سال ۱۹۲۷ توسط چریک های کمونیست چین که برای تسریع روند انقلاب و از هم پاشاندن فئودالیسم و امپریالیسم، قدرت زیادی را در اختیار داشتند. این دوره در تاریخ چین به دورهٔ جنگ سالاران شهرت یافته که در این دوره برای اولین بار واژه جنگ سالار پدیدار گردید. با وجود اتحاد ظاهری چین در سال ۱۹۲۷ جنگ سالاری تا پیروزی حزب کمونیست چین در سال ۱۹۴۹ همچنان به عنوان یک مشکل باقی مانده بود.
افغانستان
این واژه اولین بار در افغانستان توسط برخی رسانه های غیر افغان، به ویژه مطبوعات پاکستان در دوره مقاومت در اشاره به مخالفین طالبان استفاده می شد[نیازمند منبع]. با توجه به این که پاکستان حکومت طالبان را به عنوان حکومت مرکزی افغانستان به رسمیت می شناخت بطبع مخالفین طالبان و حتی دولت اسلامی افغانستان نزد پاکستان جنگسالار خوانده می شد.
بعد از فروپاشی نظام کمونیستی در افغانستان مجاهدین که به گروه های مختلف چریکی تقیسم شدند [نیازمند منبع] و �مبارزین رهایی بخش� نامیده می شدند قادر به تشکیل حکومت مرکزی یکپارچه در افغانستان نگردیدند. اختلاف آنها بر سر تشکیل حکومت، و سهم احزاب در ساختار تازه تأسیس دولت مجاهدین، منجر به درگیری های خونین در افغانستان گردید که ده ها هزار تن کشته شدند و کابل به ویرانه مبدل گشت. این زمینهٔ شکل گیری حاکمیت های مستقل حزبی در مناطق مختلف افغانستان را که از حکومت مرکزی به رهبری برهان الدین ربانی تبعیت نمی کردند را به وجود آورد.
در دورهٔ حاکمیت طالبان با وجودی که بسیاری از این شبه حکومت ها توسط طالبان از هم پاشیده بودند باز هم در مناطق شمال که جزه اتحاد شمال بودن این چند حکومتی وجود داشت.
با شکست طالبان توسط نیروهای ناتو که با کمک برخی از گروه های باقیماندهٔ مجاهدین شکل گرفت. گروه های مختلف مجاهدین، و عده ای از تکنوکراتهای افغانستان و طرفداران شاه سابق، ظاهرشاه در شهر بن حکومت انتقالی را به وجود آوردند که مجاهدین به علت داشتن قدرت نظامی نقش زیادی در آن داشتند. این روند با اعتراض جدی بعضی از گروه های رقیب مجاهدین، ان جی او های خارجی و فعالان حقوق بشر افغانستان که بسیاری از مجاهدان را جنایتکار جنگی می دانستند و مایل به حذف مجاهدین از قدرت و محاکمهٔ برخی از رهبران جهادی هستند قرار گرفت.
در این وضعیت بار دیگر این واژه متداول شد. این بار رسانه هایی نظیر بی بی سی این واژه را جهت اشاره به برخی از مجاهدین استفاده کردند.
با روی کار آمدن حکومت حامد کرزی، که برآیند کنفرانس بن بود، فرماندهان محلی باز هم کوشش کردند تا قدرت خود را در منطقه شان حفظ کنند و با اتکا به تفنگ و قدرت و پول شان دولت های محلی خود را داشته باشند. اینان همچون طالبان به جنایات شان ادامه داده و هنوز هم باعث اغتشاش و بی نظمی در مناطق تحت سلطه شان می شوند که نمونه آن شورش های اخیر در شمال بود.

رهبر یک گروه نظامی غیر رسمی که علیه یک دولت ، پادشاه یا گروه های مختلف می جنگد

بپرس