ward off

/ˈwɔːrdˈɒf//wɔːdɒf/

معنی: دفاع کردن، دفع کردن، از خود دور کردن
معانی دیگر: دفع کردن، دفاع کردن، از خود دور کردن

جمله های نمونه

1. In the winter I take vitamin C to ward off colds.
[ترجمه گوگل]در زمستان برای جلوگیری از سرماخوردگی ویتامین C مصرف می کنم
[ترجمه ترگمان]در زمستان من ویتامین C می گیرم تا سرماخوردگی را دفع کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. What can be done to ward off environmental disaster?
[ترجمه گوگل]برای جلوگیری از بلایای زیست محیطی چه باید کرد؟
[ترجمه ترگمان]چه کاری می تواند برای دفع فاجعه زیست محیطی انجام شود؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Don't forget insect repellent to ward off the mosquitoes.
[ترجمه گوگل]دافع حشرات را برای دفع پشه فراموش نکنید
[ترجمه ترگمان]حشرات موذی را فراموش نکن تا پشه ها را از اینجا دور کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. They erected a fence to ward off dogs.
[ترجمه گوگل]آنها برای دفع سگ ها حصاری درست کردند
[ترجمه ترگمان]آن ها یک حصار برای دفع سگ ها برپا کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He keeps dogs to ward off unwanted visitors.
[ترجمه گوگل]او برای دفع بازدیدکنندگان ناخواسته از سگ نگهداری می کند
[ترجمه ترگمان]او سگ ها را برای دفع بازدیدکنندگان ناخواسته نگه می دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She was given a magic charm to ward off evil spirits.
[ترجمه گوگل]به او یک طلسم جادویی داده شد تا ارواح شیطانی را از خود دور کند
[ترجمه ترگمان]او طلسم جادویی را به او داده بود تا ارواح خبیث را از خود دور کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Many people swear by vitamin C's ability to ward off colds.
[ترجمه گوگل]بسیاری از مردم به توانایی ویتامین C برای جلوگیری از سرماخوردگی سوگند یاد می کنند
[ترجمه ترگمان]بسیاری از مردم از توانایی ویتامین C برای دفع سرماخوردگی یاد می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. In an attempt to ward off criticism, the government has made education a priority.
[ترجمه گوگل]دولت در تلاش برای دفع انتقاد، آموزش را در اولویت قرار داده است
[ترجمه ترگمان]دولت در تلاش برای دفع انتقادهای خود، تحصیل را در اولویت قرار داده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Garlands of turmeric and garlic are worn to ward off evil spirits.
[ترجمه گوگل]حلقه های زردچوبه و سیر برای دفع ارواح شیطانی پوشیده می شود
[ترجمه ترگمان]ترکیبی از زردچوبه و سیر تا حالا از شر ارواح خبیث خسته شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. It's thought the ritual burial was to ward off evil spirits.
[ترجمه گوگل]گمان می‌رود که دفن آیینی برای دفع ارواح شیطانی بوده است
[ترجمه ترگمان]فکر می کردم مراسم تدفین برای دفع ارواح خبیث است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. But there are safe ways to ward off fleas.
[ترجمه گوگل]اما راه های مطمئنی برای دفع کک وجود دارد
[ترجمه ترگمان]اما راه های امنی برای جلوگیری از کک وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. She held up her axe to ward off a murderously diving spar, and split it in twain.
[ترجمه گوگل]او تبر خود را برای دفع یک غواصی قاتلانه نگه داشت و آن را به دو قسمت تقسیم کرد
[ترجمه ترگمان]او تبر خود را بالا گرفت تا از یکی از آن ها جدا شود و از آن جدا شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. It helps these organizations ward off external forces and the prospect of change.
[ترجمه گوگل]این به این سازمان ها کمک می کند تا از نیروهای خارجی و چشم انداز تغییر دوری کنند
[ترجمه ترگمان]این امر به این سازمان ها کمک می کند تا نیروهای خارجی و چشم انداز تغییرات را دفع کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. To ward off a rate cut was one reason to soldier.
[ترجمه گوگل]جلوگیری از کاهش نرخ یک دلیل برای سربازی بود
[ترجمه ترگمان]برای دفاع از یک بریدگی، یک دلیل برای سرباز بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. To ward off the UV rays, wear a hat and bring sunscreen.
[ترجمه گوگل]برای جلوگیری از اشعه ماوراء بنفش، کلاه بپوشید و ضد آفتاب به همراه داشته باشید
[ترجمه ترگمان]برای دفع اشعه های ماورای بنفش، یک کلاه بردارید و ضد آفتاب را بیاورید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

دفاع کردن (فعل)
answer, advocate, bield, ward off, buckler

دفع کردن (فعل)
countercheck, raise, dispel, ward off, avert, foil, quench, fend, exorcise, stave off, repel, repulse, eject, perspire, excrete, extrude, exorcize, stand off, detrude, forfend

از خود دور کردن (فعل)
ward off

انگلیسی به انگلیسی

• prevent, drive away

پیشنهاد کاربران

مثال؛
For example, if you wear sunscreen to protect your skin from the sun’s harmful rays, you are warding off potential sunburn.
In folklore, people might wear a talisman or amulet to ward off evil spirits.
A person might say, “I take vitamin C to ward off colds during flu season. ”
اجتناب کردن
A daily intake of 20 mg of vitamin C is known to be sufficient in most cases to ward off scurvy
. . . برای دور نگه داشتن/دفع کردن ( مرض ) /مبتلا نشدن به/جلوگیری از ابتلا به اسکوربیت مصرف روزانه ۲۰ میلی گرم ویتامین C کفایت میکنه
دفع کردن، پیش گیری کردن
Prevent from
Stave off
Fend off
Keep away
Avoid
Turn away
Repel
Avert
راندن - دور کردن
دفع کردن، از خود دور کردن، جلوگیری کردن از یک رویداد
کاری انجام دادن برای جلوگیری از رویداد بد

بپرس