wantonly

/ˈwɑːntənli//ˈwɒntənli/

معنی: از روی عیاشی و بیفکری
معانی دیگر: از روی عیاشی و بیفکری

جمله های نمونه

1. All ludicrous examples of local councils wantonly spending excess cash are gratefully received.
[ترجمه گوگل]تمام نمونه‌های مضحک شوراهای محلی که به‌طور ناخواسته پول نقد مازاد را خرج می‌کنند، با کمال تشکر دریافت می‌شوند
[ترجمه ترگمان]همه نمونه های مضحک شورای محلی که به عمد پول نقد مازاد را خرج می کنند از روی حق شناسی دریافت می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. In one shot the 27-year-old beauty sits wantonly on a jagged rock, her legs splayed.
[ترجمه گوگل]در یکی از نماها، این دختر زیبای 27 ساله به شکلی عجولانه روی سنگی دندانه دار نشسته و پاهایش باز شده است
[ترجمه ترگمان]در یک عکس، زیبایی ۲۷ ساله بر روی صخره ای ناهموار و ناهموار می نشیند، پاهایش روی زمین افتاده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. This platform may let us display wantonly.
[ترجمه گوگل]این پلتفرم ممکن است به ما اجازه نمایش بی‌هیجانی را بدهد
[ترجمه ترگمان]این سکو اجازه می دهد بی جهت شما را به نمایش بگذارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. They openly and wantonly carried out repeated armed intrusions into our country.
[ترجمه گوگل]آنها آشکارا و ناخواسته حملات مسلحانه مکرر به کشور ما انجام دادند
[ترجمه ترگمان]آن ها آشکارا و از روی عمد حملات مسلحانه مکرری را به کشور ما انجام دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Some countries wantonly interfere in the internal affairs of other countries.
[ترجمه گوگل]برخی کشورها ناخواسته در امور داخلی کشورهای دیگر دخالت می کنند
[ترجمه ترگمان]برخی کشورها به عمد در امور داخلی کشورهای دیگر دخالت می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Nobody seemed interested in the wantonly imperilled life.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسید هیچ کس علاقه ای به زندگی ناخواسته در خطر نداشت
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید که هیچ کس علاقه ای به جان imperilled ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The animals were killed wantonly for sport.
[ترجمه گوگل]این حیوانات به خاطر ورزش ناخواسته کشته شدند
[ترجمه ترگمان]حیوانات به عمد برای ورزش کشته شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. They wantonly interfere in the internal affairs of other countries.
[ترجمه گوگل]آنها ناخواسته در امور داخلی کشورهای دیگر دخالت می کنند
[ترجمه ترگمان]آن ها به عمد در امور داخلی کشورهای دیگر دخالت می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The invaders wantonly set fire to Yuan Ming Yuan.
[ترجمه گوگل]مهاجمان عمدا یوان مینگ یوان را آتش زدند
[ترجمه ترگمان]مهاجمان به عمد به یوان چین آتش زده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. If he sleeps, he must not be wantonly disturbed.
[ترجمه گوگل]اگر می‌خوابد، نباید بی‌خود مزاحم شود
[ترجمه ترگمان]اگر هم بخوابد نباید کسی مزاحمش بشود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. They are due to be wantonly to capture the general.
[ترجمه گوگل]آنها باید عمداً ژنرال را دستگیر کنند
[ترجمه ترگمان]آن ها به این دلیل هستند که به طور بی هوده برای تسخیر این ژنرال استفاده می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. But the ignorant craftswoman wantonly dared the goddess herself to come down and compete with her.
[ترجمه گوگل]اما پیشه ور نادان به ناچار خود الهه را جرأت کرد که پایین بیاید و با او رقابت کند
[ترجمه ترگمان]اما the جاهل و بی جهت جرات کرده بود که به او رحم کند و با او رقابت کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. No one else grubs up the moss so wantonly as Tommy Brock.
[ترجمه گوگل]هیچ کس دیگری به اندازه تامی براک خزه ها را از بین نمی برد
[ترجمه ترگمان]هیچ کس دیگر از کرم خاکی که پوشیده از خزه بود مثل تامی براک را از کار انداخته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The treaty wantonly violated and trampled on the sovereignty of China.
[ترجمه گوگل]این معاهده به طور عمدی حق حاکمیت چین را نقض و زیر پا گذاشت
[ترجمه ترگمان]این پیمان به نحو مغرضانه حاکمیت چین را پایمال و پایمال کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

از روی عیاشی و بی فکری (قید)
wantonly

انگلیسی به انگلیسی

• in a wanton manner; licentiously; arbitrarily; impetuously; maliciously

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : wantonness
✅️ صفت ( adjective ) : wanton
✅️ قید ( adverb ) : wantonly
بی پروا، خودسرانه
گستاخانه، افراط گونه، بی خود و بی جهت

بپرس