صفت ( adjective )
• (1) تعریف: lacking.
• متضاد: sufficient
• مشابه: barren, deficient, inadequate, poor, scant, void
• متضاد: sufficient
• مشابه: barren, deficient, inadequate, poor, scant, void
- The building was wanting of proper plumbing.
[ترجمه مرضیه] ساختمان فاقد سیستم لوله کشی مناسب بود|
[ترجمه گوگل] ساختمان نیاز به لوله کشی مناسب داشت[ترجمه ترگمان] ساختمان به خاطر لوله کشی درست بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: not meeting standards or requirements; deficient.
• متضاد: adequate
• مشابه: deficient, inadequate, scant
• متضاد: adequate
• مشابه: deficient, inadequate, scant
- As an applicant, the school found him wanting.
[ترجمه گوگل] به عنوان یک متقاضی، مدرسه او را خواهان یافت
[ترجمه ترگمان] به عنوان یک متقاضی، مدرسه او را می خواست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] به عنوان یک متقاضی، مدرسه او را می خواست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The court judged the parents to be wanting.
[ترجمه گوگل] دادگاه والدين را فقير قضاوت كرد
[ترجمه ترگمان] دادگاه حکم کرد که والدین خواهان آن هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] دادگاه حکم کرد که والدین خواهان آن هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
حرف اضافه ( preposition )
• (1) تعریف: without.
- a table wanting its legs
[ترجمه گوگل] میزی که پاهایش را می خواهد
[ترجمه ترگمان] می زی که پاهایش را می خواست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] می زی که پاهایش را می خواست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: minus.
- a month, wanting a couple of days
[ترجمه گوگل] یک ماه، چند روز می خواهد
[ترجمه ترگمان] یه ماه، یه چند روزی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] یه ماه، یه چند روزی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید