فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: wants, wanting, wanted
حالات: wants, wanting, wanted
• (1) تعریف: to desire (something); wish for.
• مترادف: desire, wish
• مشابه: covet, crave, hanker after, hanker for, long for, yearn for
• مترادف: desire, wish
• مشابه: covet, crave, hanker after, hanker for, long for, yearn for
- He wants a bicycle for his birthday.
[ترجمه 😍] ان پسر برای روز تولد خود یک دوچرخه می خواهد|
[ترجمه مریم] اون پسر برای تولدش یه دوچرخه میخواد|
[ترجمه Gh] آن پسر برای تولدش یک دوچرخه می خواهد.|
[ترجمه شیدا امینی] او یک دوچرخه برای روز تولدش می خواهد|
[ترجمه هانیه] او برای تولدش دوچرخه می خواهد.|
[ترجمه a.g] او یک دوچرخه برای تولدشمیخواهد|
[ترجمه Hafez] او برای روز تولد خود نیازمند یک دوچرخه است|
[ترجمه Crazy gang] آن پسر یک دوچرخه برای تولدش می خواهد|
[ترجمه بلد] آن پسر برای تولد خود یک دوچرخه میخواهد|
[ترجمه Nazi] او {پسر}برای تولدش دوچرخه میخواهر|
[ترجمه گوگل] برای تولدش دوچرخه می خواهد[ترجمه ترگمان] یه دوچرخه برای تولدش میخواد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The workers want better pay.
[ترجمه شیدا امینی] کارگر ها حقوق بهتر می خواهند|
[ترجمه razsgol] کارگران خواستار پرداخت حقوق بهتری هستند|
[ترجمه محمدرضا] کارگران حقوق بهتری مخواهند|
[ترجمه رضا] کارگران حقوق بیشتری میخواهند|
[ترجمه رضا] کارگران مزد بیشتری میخواهند|
[ترجمه رضا] کارگران می خواهند مزد بهتری دریافت کنند|
[ترجمه گوگل] کارگران حقوق بهتری می خواهند[ترجمه ترگمان] کارگران خواستار پرداخت بهتر هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to wish or desire (to do something).
• مترادف: desire, wish
• مشابه: ask, crave, demand, prefer, request, supplicate, will
• مترادف: desire, wish
• مشابه: ask, crave, demand, prefer, request, supplicate, will
- I want to move back to the city.
[ترجمه رضا] میخواهم به شهر برگردم|
[ترجمه کوثر] من میخواهم به شهرم برگردم|
[ترجمه گوگل] من می خواهم به شهر برگردم[ترجمه ترگمان] میخوام برگردم به شهر
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She wants to receive the respect she deserves.
[ترجمه گوگل] او می خواهد احترامی را که سزاوارش است دریافت کند
[ترجمه ترگمان] میخواد احترامی رو که لیاقتش رو داره دریافت کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] میخواد احترامی رو که لیاقتش رو داره دریافت کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: to desire (someone or something) to do something, to be in a certain condition or place, or to be acted upon in a certain way.
- She wants her husband to accept the job offer.
[ترجمه گوگل] او از شوهرش می خواهد که پیشنهاد شغلی را بپذیرد
[ترجمه ترگمان] اون میخواد شوهرش پیشنهاد کار رو قبول کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] اون میخواد شوهرش پیشنهاد کار رو قبول کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- My mother wants me to live closer to her.
[ترجمه گوگل] مادرم از من می خواهد که به او نزدیک تر زندگی کنم
[ترجمه ترگمان] مادرم از من خواست که به او نزدیک تر باشم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] مادرم از من خواست که به او نزدیک تر باشم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I only want you to be happy.
[ترجمه گوگل] من فقط می خواهم شما خوشحال باشید
[ترجمه ترگمان] فقط میخوام که خوشحال باشی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] فقط میخوام که خوشحال باشی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He wants the kitchen to be clean at all times.
[ترجمه گوگل] او می خواهد آشپزخانه همیشه تمیز باشد
[ترجمه ترگمان] اون می خواد که آشپزخونه همیشه تمیز باشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] اون می خواد که آشپزخونه همیشه تمیز باشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She wants the children ready to pick up by five o'clock.
[ترجمه گوگل] او می خواهد که بچه ها تا ساعت پنج آماده باشند
[ترجمه ترگمان] او می خواهد که بچه ها تا ساعت پنج بیدار شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او می خواهد که بچه ها تا ساعت پنج بیدار شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I want you in my office in ten minutes.
[ترجمه 😑] من میخواهم تو ده دقیقه دیگه در دفترم باشی|
[ترجمه گوگل] من تو را ده دقیقه دیگر در دفتر من می خواهم[ترجمه ترگمان] ده دقیقه دیگه تو دفتر من هستی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The police want this area kept clear.
[ترجمه گوگل] پلیس می خواهد این منطقه پاک بماند
[ترجمه ترگمان] پلیس می خواهد که این منطقه پاک سازی شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] پلیس می خواهد که این منطقه پاک سازی شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He wants these boxes taken down to the basement.
[ترجمه گوگل] او می خواهد این جعبه ها را به زیرزمین ببرند
[ترجمه ترگمان] اون میخواد که این جعبه ها به زیرزمین برسه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] اون میخواد که این جعبه ها به زیرزمین برسه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: to be without or lacking in; lack.
• مترادف: lack, need, require
• مشابه: demand, miss
• مترادف: lack, need, require
• مشابه: demand, miss
- This room wants color; it's so drab!
[ترجمه گوگل] این اتاق رنگ می خواهد خیلی بی روح است!
[ترجمه ترگمان] این اتاق رنگ می خواهد، خیلی خسته کننده است!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این اتاق رنگ می خواهد، خیلی خسته کننده است!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (5) تعریف: (chiefly British) to require; need.
• مترادف: need, require
• مشابه: demand
• مترادف: need, require
• مشابه: demand
- These shoes want polishing.
[ترجمه گوگل] این کفش ها پولیش می خواهند
[ترجمه ترگمان] این کفش ها احتیاج به صیقل دادن دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این کفش ها احتیاج به صیقل دادن دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (6) تعریف: to seek in order to capture.
• مترادف: seek
• مشابه: chase, hunt, pursue, search
• مترادف: seek
• مشابه: chase, hunt, pursue, search
- The police want him for armed robbery.
[ترجمه گوگل] پلیس او را برای سرقت مسلحانه می خواهد
[ترجمه ترگمان] پلیس اونو برای سرقت مسلحانه می خواد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] پلیس اونو برای سرقت مسلحانه می خواد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (7) تعریف: to demand or hope to obtain from another person or thing (usu. fol. by "from" or "of").
- What do you want of me? I'm only human!
[ترجمه گوگل] از من چه می خواهی؟ من فقط انسانم!
[ترجمه ترگمان] از من چه می خواهید؟ من فقط یه انسانم!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] از من چه می خواهید؟ من فقط یه انسانم!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He wants respect from his co-workers.
[ترجمه گوگل] او از همکارانش احترام می خواهد
[ترجمه ترگمان] او از همکاران خود خواستار احترام است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او از همکاران خود خواستار احترام است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- You seem to want a good deal from this new job.
[ترجمه گوگل] به نظر می رسد که شما از این شغل جدید یک معامله خوب می خواهید
[ترجمه ترگمان] به نظر میاد از این شغل جدید خیلی خوشت میاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] به نظر میاد از این شغل جدید خیلی خوشت میاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
عبارات: want in, want out
عبارات: want in, want out
• (1) تعریف: to be lacking; be in need.
• مترادف: need
• مشابه: crave, demand, hanker, wish, yearn
• مترادف: need
• مشابه: crave, demand, hanker, wish, yearn
- He worked hard to make sure his children never wanted for food or shelter.
[ترجمه گوگل] او سخت کار می کرد تا مطمئن شود فرزندانش هرگز غذا یا سرپناهی نمی خواهند
[ترجمه ترگمان] او سخت تلاش می کرد تا مطمئن شود که فرزندانش هرگز خواستار غذا یا سرپناه نشده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او سخت تلاش می کرد تا مطمئن شود که فرزندانش هرگز خواستار غذا یا سرپناه نشده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She had never wanted for suitors as a young princess.
[ترجمه گوگل] او هرگز به عنوان یک شاهزاده خانم جوان خواستگاری نمی خواست
[ترجمه ترگمان] او هرگز به عنوان یک شاهزاده خانم جوان علاقه ای به خواستگار نداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او هرگز به عنوان یک شاهزاده خانم جوان علاقه ای به خواستگار نداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to be inclined; wish; like.
• مترادف: care, like, wish
• مشابه: choose, decide, please
• مترادف: care, like, wish
• مشابه: choose, decide, please
- Come over if you want.
[ترجمه گوگل] اگه خواستی بیا
[ترجمه ترگمان] اگه میخوای بیا اینجا
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] اگه میخوای بیا اینجا
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: to be utterly poor; be destitute.
• مشابه: lack, need
• مشابه: lack, need
- Don't we have a moral obligation to help those who are wanting?
[ترجمه گوگل] آیا ما وظیفه اخلاقی نداریم که به نیازمندان کمک کنیم؟
[ترجمه ترگمان] ما وظیفه اخلاقی نداریم که به اون هایی که می خوان کمک کنیم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] ما وظیفه اخلاقی نداریم که به اون هایی که می خوان کمک کنیم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
• (1) تعریف: something that is desired or needed.
• مترادف: exigency, necessity, need, requisite
• مشابه: demand, desire, essential, hope, lack, longing, mind, requirement, yearning, yen
• مترادف: exigency, necessity, need, requisite
• مشابه: demand, desire, essential, hope, lack, longing, mind, requirement, yearning, yen
- She was quite satisfied with her life at this point and had few wants.
[ترجمه گوگل] او در این مرحله کاملاً از زندگی خود راضی بود و خواسته های کمی داشت
[ترجمه ترگمان] در این مرحله از زندگی خود کام لا راضی بود و کم و بیش از آن چیزی نخواسته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] در این مرحله از زندگی خود کام لا راضی بود و کم و بیش از آن چیزی نخواسته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- That his wife should be provided for after his death was his only want.
[ترجمه گوگل] اینکه همسرش بعد از مرگش تامین شود تنها خواسته اش بود
[ترجمه ترگمان] که همسرش پس از مرگ او تنها آرزویش را داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] که همسرش پس از مرگ او تنها آرزویش را داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: lack; deficiency.
• مترادف: absence, deficiency, destitution, lack, need
• مشابه: dearth, insufficiency, paucity, penury, poverty, privation, scarcity, shortage
• مترادف: absence, deficiency, destitution, lack, need
• مشابه: dearth, insufficiency, paucity, penury, poverty, privation, scarcity, shortage
- They starved for want of food.
[ترجمه گوگل] آنها به دلیل کمبود غذا گرسنه بودند
[ترجمه ترگمان] تشنه غذا بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] تشنه غذا بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: the state of lacking something; need.
• مترادف: necessity, need
• مشابه: craving, desire, hope, longing, privation, wish
• مترادف: necessity, need
• مشابه: craving, desire, hope, longing, privation, wish
- The children were always in want of shoes.
[ترجمه گوگل] بچه ها همیشه به دنبال کفش بودند
[ترجمه ترگمان] بچه ها همیشه کفش می خواستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] بچه ها همیشه کفش می خواستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: the state of lacking in the usual necessities of life; destitution.
• مترادف: destitution, indigence, need, penury, poverty
• مشابه: beggary, hardship, misery, necessity, privation
• مترادف: destitution, indigence, need, penury, poverty
• مشابه: beggary, hardship, misery, necessity, privation
- The charity was established to help those in want.
[ترجمه گوگل] این موسسه خیریه برای کمک به افراد نیازمند تأسیس شد
[ترجمه ترگمان] موسسه خیریه برای کمک به نیازمندان تاسیس شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] موسسه خیریه برای کمک به نیازمندان تاسیس شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید