wanly

/ˈwɒnli//ˈwɒnli/

معنی: کم خون، کم رنگ، رنگ پریده
معانی دیگر: wandly رنگ پریده، زرد، رنگ پریده شدن یا کردن

جمله های نمونه

1. Rattling Hawk smiles briefly and wanly, and says something to Gary.
[ترجمه گوگل]جغجغه هاوک لبخند کوتاهی می زند و بی حوصله می گوید و چیزی به گری می گوید
[ترجمه ترگمان]شاهین سیاه لبخند مختصری می زند و بارنگی پریده لبخند می زند و چیزی به گری می گوید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. She smiled wanly at Corbett and, like a sleepwalker, rose and left him.
[ترجمه گوگل]او به کوربت لبخند بیهوده ای زد و مانند یک خوابگرد بلند شد و او را ترک کرد
[ترجمه ترگمان]او لبخند بی رمقی به Corbett)زد و مانند کسی که در خواب راه می رود، از جا برخاست و او را ترک کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Maybe they would wanly hand a baseball to Squirrel.
[ترجمه گوگل]شاید بخواهند توپ بیسبال را به Squirrel بدهند
[ترجمه ترگمان]شاید دست دراز کنند تا به بیسبال دست بزنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Then I smiled wanly and told him to put it back.
[ترجمه گوگل]سپس لبخندی بیهوده زدم و به او گفتم آن را برگرداند
[ترجمه ترگمان]بعد لبخند بی رمقی زدم و به او گفتم که آن را پس بگیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Marcia smiled wanly and shook her head.
[ترجمه گوگل]مارسیا لبخند بیهوده ای زد و سرش را تکان داد
[ترجمه ترگمان]لبخند بی رمقی زد و سرش را تکان داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She was smiling wanly.
[ترجمه گوگل]او داشت لبخند می زد
[ترجمه ترگمان]بارنگی پریده لبخند می زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Susan and Claire, the wives of Stephen and Alan, looked on wanly, speechless with exhaustion.
[ترجمه گوگل]سوزان و کلر، همسران استیفن و آلن، بی‌حوصله و بی‌حوصله از خستگی نگاه می‌کردند
[ترجمه ترگمان]سوزان و کلیر، همسران استفن و الن، رنگ پریده و بدون خستگی به نظر می رسیدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Crossing his lawn, I saw that his front door was still open and he was leaning against a table in the hall, heavy with dejection or sleep. "Nothing happened, " he said wanly .
[ترجمه گوگل]از چمنزارش گذشتم، دیدم که در جلویش هنوز باز است و به میزی در هال تکیه داده بود که از ناراحتی یا خواب سنگین شده بود با بی حوصلگی گفت: "هیچ اتفاقی نیفتاد "
[ترجمه ترگمان]پس از عبور از چمن ها، دیدم که در جلویی هنوز باز است و او به می زی در تالار تکیه داده بود، سنگین از خستگی یا خواب، هیچ اتفاقی نیفتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. "According to Popkin, barley prices in Krakow have not been this stable since 197 " he said to Daphne, and smiled wanly as he climbed into bed.
[ترجمه گوگل]او به دافنه گفت: "طبق گفته پاپکین، قیمت جو در کراکوف از سال 197 تا این حد ثابت نبوده است "
[ترجمه ترگمان]او به داف نه گفت: \" به گفته Popkin، قیمت جو در Krakow از ۱۹۷ سال گذشته ثابت نبوده است و لبخند بی رمقی بر لب داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

کم خون (صفت)
anemic, wan, wanly

کم رنگ (صفت)
colorless, wan, wanly, inconspicuous, pale, pallid, lunar, washy

رنگ پریده (قید)
wanly

انگلیسی به انگلیسی

• with a pale face; in a weak and tired manner

پیشنهاد کاربران

بپرس