waning

جمله های نمونه

1. waning crescent
هلال ماه رو به کاهش،مهداس کاستگر (ماه در شب های پیش از ماه نو)

2. a waning political party
یک حزب سیاسی در حال افول

3. the waning of colors of a sunset
زایل شدن رنگ های یک غروب آفتاب

4. My enthusiasm for the project was waning.
[ترجمه گوگل]اشتیاق من برای این پروژه در حال کاهش بود
[ترجمه ترگمان]اشتیاق من برای این پروژه رو به کاهش بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Her enthusiasm for the whole idea was waning rapidly.
[ترجمه گوگل]شور و شوق او برای کل ایده به سرعت در حال کاهش بود
[ترجمه ترگمان]شور و شوق او به این فکر به سرعت رو به زوال می رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The moon was waning, and each day it rose later.
[ترجمه گوگل]ماه رو به زوال بود و هر روز دیرتر طلوع می کرد
[ترجمه ترگمان]ماه داشت به زوال می رفت و هر روز از نو اوج می گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Her enthusiasm for the expedition was waning rapidly.
[ترجمه گوگل]شور و شوق او برای اکسپدیشن به سرعت در حال کاهش بود
[ترجمه ترگمان]شور و شوق او به این سفر به سرعت رو به زوال می رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. By the late Thirties, eugenics was waning.
[ترجمه گوگل]در اواخر دهه سی، اصلاح نژادی رو به زوال بود
[ترجمه ترگمان]در اواخر Thirties، eugenics به زوال بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Public support for the system was waning steadily as accusations of sleaze in high places reached fever pitch.
[ترجمه گوگل]حمایت عمومی از این سیستم به طور پیوسته در حال کاهش بود، زیرا اتهامات مربوط به شلختگی در مکان های مرتفع به شدت بالا می رفت
[ترجمه ترگمان]حمایت عمومی از این سیستم به طور پیوسته رو به کاهش بود، زیرا اتهامات sleaze در مناطق بالا به اوج خود رسیده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Abingdon's trade had been waning for some time, with its fulling mills lying in ruins and unemployment rife by 153
[ترجمه گوگل]تجارت ابینگدون برای مدتی رو به افول بود و کارخانه‌های پر از آن در ویرانه‌ها و بیکاری تا سال 153 رو به افول بود
[ترجمه ترگمان]تجارت Abingdon مدتی به پایان رسیده بود، با fulling که به ویرانی و بیکاری ۱۵۳ هزار تن رسیده بود،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Price-sensitivity is waxing and brand-loyalty waning.
[ترجمه گوگل]حساسیت به قیمت در حال افزایش است و وفاداری به برند کاهش می یابد
[ترجمه ترگمان]حساسیت رو به افزایش است و وفاداری به برند رو به کاهش است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. In the waning light of the spring evening, play commences in the second-grade Fathers / Students League.
[ترجمه گوگل]در نور کمرنگ عصر بهاری، بازی در لیگ پدران / دانش آموزان کلاس دوم آغاز می شود
[ترجمه ترگمان]در روشنایی کمرنگ شب بهاری، نمایشنامه در انجمن پدران و دانشجویان درجه دو شروع می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Expectations for waning inflation coincide with the anticipation of slower economic growth.
[ترجمه گوگل]انتظارات برای کاهش تورم همزمان با پیش بینی کاهش رشد اقتصادی است
[ترجمه ترگمان]انتظارات برای تورم رو به کاهش همزمان با پیش بینی رشد اقتصادی کندتر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. But Takeshita, in waning health and power in recent years, died in June.
[ترجمه گوگل]اما تاکشیتا که در سال‌های اخیر سلامت و قدرت رو به زوال داشت، در ماه ژوئن درگذشت
[ترجمه ترگمان]اما Takeshita، که در سال های اخیر در حال کاهش قدرت و قدرت بود، در ماه ژوئن درگذشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• diminishing (moon); declining; ebbing, subsiding, dwindling; approaching the end (of life, a period, etc.)

پیشنهاد کاربران

waning = سقوط
To watch the waning of mine enemies
تا نظاره گر سقوط دشمنانم باشم
نزدیک به پایان / منتهی / واپسین / آخرین
waning days of the French Revolution
روزهای پایانی، واپسین و منتهی به انقلاب فرانسه
منابع• https://www.dictionary.com/browse/waning
adjective :
رو به کاهش
کاهنده
رو به افول
نزولی
هِلالی ( در مورد ماه که از قُرص کامل، رفته رفته به صورت هلالی در می آید. )
به عنوان مثال :
The crescent of fine white sand, wrapped around the bay, looked like a waning moon.
منابع• https://www.dictionary.com/browse/waning
رده پایین هم معنی میده ، مثلا waning five ینی رده پایین شماره پنج
( در ستاره شناسی ) تربیع دوم ( ماه ) ، ماه کاهنده
خمار شدن، وا رفتگی جسمی
روبه انحطاط
● کوچکتر شدن، از حجم چیزی کاسته شدن
به عنوان مثال وقتی ماه کم کم از قرص کامل به حلال تبدیل میشود
● رو به افول نهادن
رو به افول / روبه زوال

بپرس