wanderlust

/ˈwɑːndərˌləst//ˈwɒndəlʌst/

معنی: علاقهمند به سیاحت، سفر پرستی
معانی دیگر: عشق به مسافرت، سفر دوستی، المانی علاقه مند به سیاحت

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: a strong, constant desire to travel.

- After viewing her friend's photographs of Cairo and Rome, she was stirred by wanderlust.
[ترجمه گوگل] پس از تماشای عکس های دوستش از قاهره و رم، هوس سرگردانی او را برانگیخت
[ترجمه ترگمان] پس از دیدن عکس های دوستش از قاهره و رم، او با شور و شوق به هیجان آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- His wanderlust kept him from ever marrying.
[ترجمه گوگل] هوس سرگردانی او را از ازدواج باز داشت
[ترجمه ترگمان] سفر His او را از همیشه دور نگه می داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. being a travelling salesman has allowed him to pamper his wanderlust
فروشنده ی سیار بودن به او اجازه داده است که سفر دوستی خود را اقناع کند.

2. This phenomenon, sometimes called wanderlust, may explain why people spend so much time and money on trips to interesting places.
[ترجمه گوگل]این پدیده که گاهی اوقات سرگردانی نامیده می شود، ممکن است توضیح دهد که چرا مردم زمان و هزینه زیادی را برای سفر به مکان های جالب صرف می کنند
[ترجمه ترگمان]این پدیده، که گاهی با شور و شوق نامیده می شود، ممکن است توضیح دهد که چرا مردم زمان و پول زیادی را صرف سفر به مکان های جالب می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. In July wanderlust takes over the whole nation.
[ترجمه گنج] در ماه ژوئن عشق سفر ملت را آواره می کند
|
[ترجمه گوگل]در ماه ژوئیه، هوس سرگردانی تمام ملت را فرا می گیرد
[ترجمه ترگمان]در ماه ژوئیه، شور و شوق سفر، تمام ملت را در بر می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. His wanderlust would not allow him to stay long in one spot.
[ترجمه گنج] عشق سفر به او اجازه نمی دهد به مدت طولانی در یک جا بماند
|
[ترجمه گوگل]هوس سرگردانی او به او اجازه نمی داد مدت زیادی در یک نقطه بماند
[ترجمه ترگمان]شور و شوق سفر او به او اجازه نمی داد که مدت زیادی در یک نقطه بماند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. They've never succeeded: sickness, hunger, wanderlust, something drives them on.
[ترجمه گنج] آنها هرگز با بیماری، گرسنگی، سفر دوستی و هر چیز دیگری مثل آنهاهرگز موفق نخواهند شد.
|
[ترجمه گوگل]آنها هرگز موفق نشده اند: بیماری، گرسنگی، هوس سرگردانی، چیزی آنها را به سمت آن سوق می دهد
[ترجمه ترگمان]آن ها هرگز موفق نشدند: بیماری، گرسنگی، سفر به سفر، چیزی آن ها را می راند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Daughter June had inherited some of her father's wanderlust and had a yearning for show business.
[ترجمه گنج] دختران ماه ژوئن سفردوستی پدرشان و علاقه مندی به نمایشگاه تجاری را به ارث برده اند
|
[ترجمه گوگل]دختر جون مقداری از هوس سرگردانی پدرش را به ارث برده بود و اشتیاق به تجارت نمایشی داشت
[ترجمه ترگمان]دختر جون مقداری از سفر پدر خود را به ارث برده بود و اشتیاقی برای نشان دادن کسب و کاره ای خود داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Adventure: The bariaur's wanderlust makes them an ideal adventurer.
[ترجمه گنج] ماجراجویی:سفردوستی برایر آنها را ماجراجوی ایده آل نموده است.
|
[ترجمه گوگل]ماجراجویی: هوس سرگردانی باریاورها آنها را به یک ماجراجوی ایده آل تبدیل می کند
[ترجمه ترگمان]ماجراجویی: سفر bariaur باعث می شود آن ها یک ماجراجو ایده آل باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. This wanderlust is growing among students, too.
[ترجمه گنج] این سفردوستی در دانش آموزان هم رشد می کند.
|
[ترجمه گوگل]این سرگردانی در بین دانش آموزان نیز در حال افزایش است
[ترجمه ترگمان]این سفر در میان دانشجویان نیز در حال افزایش است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Editor's note: Wanderlust is a regular GlobalPost series on global sex and relationship issues written by Iva Skoch, who is now traveling the world writing a book on the subject.
[ترجمه گوگل]یادداشت سردبیر: Wanderlust یک مجموعه معمولی GlobalPost در مورد مسائل جنسی و روابط جهانی است که توسط ایوا اسکوچ نوشته شده است، که اکنون در حال سفر به سراسر جهان و نوشتن کتابی در این زمینه است
[ترجمه ترگمان]یادداشت سردبیر: wanderlust یک مجموعه منظم از مسائل مربوط به سکس جهانی و مسائل مربوط به روابط نوشته شده توسط Iva Skoch است که هم اکنون در حال سفر به جهان برای نوشتن کتابی در مورد این موضوع است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. This phenomenon, sometimes called wanderlust, may explain why people spend so much time and money on trips to interesting . . .
[ترجمه گوگل]این پدیده که گاهی اوقات سرگردانی نامیده می شود، ممکن است توضیح دهد که چرا مردم زمان و هزینه زیادی را برای سفرهای جالب صرف می کنند
[ترجمه ترگمان]این پدیده، که گاهی با شور و شوق نامیده می شود، ممکن است توضیح دهد که چرا مردم زمان و پول زیادی را صرف سفر به مکان های جالب می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Others come for a week or two; then, fired by wanderlust, they take off again.
[ترجمه گوگل]دیگران برای یک یا دو هفته می آیند سپس با شلیک هوس سرگردانی، دوباره بلند می شوند
[ترجمه ترگمان]برخی دیگر برای یک یا دو هفته می آیند؛ سپس، پس از آن، با شور و شوق، دوباره بیرون می روند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. But what I like about him most is his wanderlust.
[ترجمه گوگل]اما چیزی که بیشتر از همه در مورد او دوست دارم، سرگردانی اوست
[ترجمه ترگمان]اما چیزی که من در مورد او دوست دارم، سفر به سفر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The day became sunny yet stayed cool, and l got the wanderlust to walk in the woods.
[ترجمه گوگل]روز آفتابی شد، اما خنک ماند، و من هوس سرگردانی به راه رفتن در جنگل را داشتم
[ترجمه ترگمان]خورشید هنوز آفتابی نشده بود و سفر سفر به سفر را برای پیاده روی در جنگل داشتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. When I became a freelance writer in 198 I finally found a career which could accommodate wanderlust.
[ترجمه گوگل]وقتی در سال 198 یک نویسنده آزاد شدم، سرانجام شغلی پیدا کردم که بتواند هوس سرگردانی را در خود جای دهد
[ترجمه ترگمان]زمانی که در سال ۱۹۸ به یک نویسنده مستقل تبدیل شدم، بالاخره شغلی پیدا کردم که می توانست با شور و شوق سفر کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

علاقه مند به سیاحت (اسم)
wanderlust

سفر پرستی (اسم)
wanderlust

انگلیسی به انگلیسی

• urge to travel, desire to wander

پیشنهاد کاربران

سفربارگی
سفرشیفتگی
شوق بی انتهای سفر
عشقِ مسافرت
wanderlust
کلمه ای مرکب از: wander lust
wander : گشت زدن، پرسه زدن
lust: عطش، سودا، میل شدید، تمایل بسیار زیاد
wanderlust ( گردشگری و جهانگردی )
واژه مصوب: سفرشیفتگی
تعریف: علاقۀ مفرط به دیدار از مکان ها یا آشنایی با فرهنگ های جدید و کلاً ناشناخته ها
ریشه کلمه از آلمانی است.
آلمانی : واندرلوست
انگلیسی : واندرلاست
( البته تلفظ w نیز در این دو زبان متفاوت است )
به معنی علاقه و میل قوی ( و غالبا دائمی ) برای سفر و سیاحت یا پیاده روی.
سفرپرست:
کسی که عاشق سیر و سیاحت باشد.

بپرس