wand

/ˈwɑːnd//wɒnd/

معنی: عصا، چوب میزانه، ترکه، گرز، چوب گمانه
معانی دیگر: ترکه (به ویژه ترکه ی درخت بید)، نرم شاخه، (به نشان قدرت یا اختیار) کوپال، درفش

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a thin stick or rod used by magicians or the like.
مشابه: rod

(2) تعریف: a thin and flexible stem or branch of a young tree.

(3) تعریف: a rod symbolizing authority or power; scepter.
مشابه: baton, rod, staff, verge

جمله های نمونه

1. a wizard wand
چوبدستی سحرآمیز

2. The conjurer waved his magic wand.
[ترجمه گوگل]جادوگر عصای جادویش را تکان داد
[ترجمه ترگمان]جادوگر چوبدستی جادویی خود را به علامت نفی تکان داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. There is no magic wand to secure a just peace.
[ترجمه گوگل]هیچ عصای جادویی برای تضمین صلح عادلانه وجود ندارد
[ترجمه ترگمان]هیچ یک چوب جادویی وجود نداره که بتونه آرامش رو حفظ کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He waved his magic wand and a rabbit appeared.
[ترجمه گوگل]عصای جادویش را تکان داد و خرگوش ظاهر شد
[ترجمه ترگمان]او چوبدستیش را تکان داد و یک خرگوش پیدا شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. You can't expect me to just wave a wand and make everything all right again.
[ترجمه گوگل]شما نمی توانید از من انتظار داشته باشید که فقط یک عصا را تکان دهم و همه چیز را دوباره درست کنم
[ترجمه ترگمان]تو نمی تونی انتظار داشته باشی که من فقط یه چوب رو تکون بدم و همه چیز رو دوباره درست کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The fairy godmother waved her magic wand over the cabbages and they turned into horses.
[ترجمه گوگل]مادرخوانده پری عصای جادویش را روی کلم ها تکان داد و آنها تبدیل به اسب شدند
[ترجمه ترگمان]مادر تعمیدی او چوبدستی جادویی را روی کلم تکان داد و آن ها تبدیل به اسب شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. I can't just wave a magic wand and make it all better.
[ترجمه گوگل]من نمی توانم فقط یک چوب جادو را تکان دهم و همه چیز را بهتر کنم
[ترجمه ترگمان]من نمی تونم یک چوبدستی جادویی رو تکون بدم و همه چیز رو بهتر کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. I wish I could just wave a magic wand and make everything all right.
[ترجمه گوگل]کاش می توانستم فقط یک چوب جادو را تکان دهم و همه چیز را درست کنم
[ترجمه ترگمان]ای کاش می تونستم یه چوبدستی جادویی رو تکون بدم و همه چیز رو درست کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. With a wave of her magic wand, she changed the frog into a handsome prince.
[ترجمه گوگل]او با موجی از چوب جادوی خود، قورباغه را به یک شاهزاده خوش تیپ تبدیل کرد
[ترجمه ترگمان]با موجی از چوبدستی جادویی او قورباغه را تبدیل به یک شاهزاده زیبا کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. You can't simply wave a wand and get rid of nuclear weapons.
[ترجمه گوگل]شما نمی توانید به سادگی یک عصا را تکان دهید و از شر سلاح های هسته ای خلاص شوید
[ترجمه ترگمان]شما نمی توانید فقط یک چوبدستی را تکان بدهید و از شر سلاح هسته ای خلاص شویم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The fairy waved her wand and the table disappeared.
[ترجمه گوگل]پری عصایش را تکان داد و میز ناپدید شد
[ترجمه ترگمان]جن خانگی چوبدستیش را تکان داد و میز ناپدید شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The fairy godmother waved her wand.
[ترجمه گوگل]مادرخوانده پری عصایش را تکان داد
[ترجمه ترگمان]مادر تعمیدی او چوبدستیش را تکان داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The magician held his wand over the handkerchief and out hopped a rabbit.
[ترجمه گوگل]شعبده باز عصایش را روی دستمال گرفت و خرگوشی را پرید
[ترجمه ترگمان]جادوگر چوبدستیش را روی دستمال نگه داشته بود و از یک خرگوش بیرون جست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. She warned that she had no magic wand to solve the problem.
[ترجمه گوگل]او هشدار داد که هیچ چوب جادویی برای حل مشکل ندارد
[ترجمه ترگمان]او به او هشدار داده بود که هیچ عصای جادویی برای حل مساله وجود ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. I wish I could wave a magic wand and make everything all right again.
[ترجمه گوگل]کاش می توانستم یک چوب جادو را تکان دهم و همه چیز را دوباره درست کنم
[ترجمه ترگمان]ای کاش می تونستم یه چوبدستی جادویی رو تکون بدم و همه چیز رو دوباره درست کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

عصا (اسم)
stick, bat, rod, ferule, cane, wand, walking stick, baton, truncheon

چوب میزانه (اسم)
wand, baton

ترکه (اسم)
switch, branch, rod, offshoot, wand, bequest, twig, sprig, heirloom, spray, bough, wattle, scion

گرز (اسم)
club, ferule, mallet, mace, wand, maul, quarterstaff

چوب گمانه (اسم)
wand

تخصصی

[کامپیوتر] قلم نوری ؛ دستگاه ورودی خواندن بر چسب های رمزی شمش نوری به وسیله حس کردن الگوی نوری ؛ فضای تیره و روشن ؛ دستگاه نوری دستی که میتواند بر چسبهای کد گذاری شده کدهای میله ای و کاراکتر را خوانده و معرفی میکند
[] دیواره

انگلیسی به انگلیسی

• scepter; slender young branch; staff used by a magician; conductor's baton; long pipe on a vacuum between the hose and the attachment
a magic wand is a long, thin rod that magicians use when they perform magic tricks.
when political figures say they do not have a magic wand, they mean they cannot solve a difficult problem quickly and easily.

پیشنهاد کاربران

در کارت های تاروت صغیر 14 عدد کارت چوبدست ( سری کارت های wands ) وجود دارد که بیشتر بر جنبه های کاری و مالی فرد اشاره می کنند.
عصا، ترکه، چوب
With a wave of her magic wand, she changed the frog into a handsome prince
اپلیکاتور رژهای مایع یا قلمِ خط چشم
چوب جادوگری
دسته اسباب بازی حباب ساز
ترکه نازک چوب

بپرس