wally

/ˈwɒli//ˈwɒli/

معنی: خوب، عالی
معانی دیگر: (اسکاتلند)، درجه یک، معرکه، درشت، ستبر، گنده، پرزور، قلچماق، (انگلیس - خودمانی) آدم بی عرضه، دست و پا چلفتی، اسکاتلند عالی

جمله های نمونه

1. Wally gripped my arm, partly to restrain me and partly to reassure me.
[ترجمه گوگل]والی بازویم را گرفت، تا حدی برای مهارم و تا حدودی برای اطمینان دادن به من
[ترجمه ترگمان]والی بازویم را محکم گرفت، تا حدی که مرا مهار کند و تا اندازه ای به من اطمینان بدهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. I'll look a right wally in these shorts!
[ترجمه گوگل]من در این شورت ظاهری زیبا دارم!
[ترجمه ترگمان]من به یه والی که تو این شلوارک می مونه نگاه می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. But in death, every wally shall be exalted.
[ترجمه گوگل]اما در مرگ، هر دیواری بلند خواهد شد
[ترجمه ترگمان]اما در مرگ هر والی عالی خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Wally Reid was actually keen to kick the habit.
[ترجمه گوگل]والی رید در واقع مشتاق ترک این عادت بود
[ترجمه ترگمان]والی رید مشتاق بود که به این عادت لگد بزند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. I pushed Wally into the elevator, and mercifully the door shut on us.
[ترجمه گوگل]والی را به داخل آسانسور هل دادم و با مهربانی در به روی ما بسته شد
[ترجمه ترگمان]من والی را به داخل آسانسور هل دادم و خوشبختانه در بسته شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Don't be such a wally!
[ترجمه گوگل]اینقدر متحجر نباش!
[ترجمه ترگمان]چنین والی در کار نخواهد بود!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Then you can give Wally Hemphill a call.
[ترجمه گوگل]سپس می توانید با والی همفیل تماس بگیرید
[ترجمه ترگمان]آن وقت می توانی به والی یک تلفن بزنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Wally said brightly to the suddenly befuddled taxi driver.
[ترجمه گوگل]والی با خوشرویی به راننده تاکسی که ناگهان گیج شده بود گفت
[ترجمه ترگمان]والی با خوشحالی به راننده تاکسی که ناگهان گیج شده بود گفت:
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Wally had rung to say that it was black tie, and he'd forgotten to tell Debbie.
[ترجمه گوگل]والی زنگ زده بود که کراوات مشکی است و فراموش کرده بود به دبی بگوید
[ترجمه ترگمان]والی پا گذاشته بود بگوید کراوات سیاهی است و یادش رفته بود به دبی بگوید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Which, given the way Wally rambles on, is scarcely surprising.
[ترجمه گوگل]چیزی که با توجه به روشی که والی در آن قدم می زند، به ندرت تعجب آور است
[ترجمه ترگمان]که با توجه به مسیری که والی در حال رفتن به آن است چندان تعجب آور نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Turned out that some well-meaning wally had given it a tankful of unleaded two-star.
[ترجمه گوگل]معلوم شد که برخی از دیوارهای خوش‌نیت به آن یک تانک دو ستاره بدون سرب داده بودند
[ترجمه ترگمان]Turned اشاره کرد که wally به خوبی به این ستاره دو ستاره بدون سرب هدیه کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Wally turned to me and began to nibble my car.
[ترجمه گوگل]والی به سمت من برگشت و شروع کرد به نوک زدن ماشینم
[ترجمه ترگمان]والی به طرف من برگشت و شروع به جویدن ماشینم کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Wally asked with a hint of scorn.
[ترجمه گوگل]والی با تمسخر پرسید
[ترجمه ترگمان]والی با اشاره ای آمیخته به تحقیر پرسید:
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Wally walked me over to the steel pipes running horizontally along the river side of the promenade.
[ترجمه گوگل]والی مرا به سمت لوله های فولادی که به صورت افقی در امتداد رودخانه تفرجگاه قرار داشتند، برد
[ترجمه ترگمان]والی مرا به سمت لوله های فولادی که به طور افقی در کنار رودخانه در حال دویدن بودند رساند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Cerda interviewed those named in his testimony, including Wally Fuentes Morrison, and then threw down the gauntlet to Pinochet.
[ترجمه گوگل]سردا با کسانی که در شهادتش نام برده شد، از جمله والی فوئنتس موریسون مصاحبه کرد و سپس دستکش را به سوی پینوشه انداخت
[ترجمه ترگمان]Cerda با کسانی که در شهادت او، از جمله \"والی Fuentes موریسون\" مصاحبه کردند مصاحبه کردند و سپس مبارزه با پینوشه را به تعویق انداختند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خوب (صفت)
good, suitable, super, acceptable, pleasant, well, nice, fine, ok, kind, handsome, beautiful, okay, pretty, applicable, fortunate, goodly, pukka, pucka, okey, wally, well-groomed

عالی (صفت)
superior, super, great, fine, top, high-toned, high, grand, brave, gallant, beautiful, splendid, exquisite, excellent, superb, capital, immense, spiffy, imperial, magnificent, nobby, supreme, outstanding, superlative, swank, elevated, lofty, famous, copacetic, top-hole, remarkable, topping, high-grade, sublime, exalted, first-rate, unrivaled, palmary, ripping, wally, whizbang, whizzbang

انگلیسی به انگلیسی

• (british slang) oaf, simpleton
if you call someone a wally, you mean that they are stupid or foolish; an informal word.

پیشنهاد کاربران

This term is used to describe someone who is foolish, idiotic, or not very intelligent. It is a playful and less offensive term than some others.
کسی که احمق و کودن است یا خیلی باهوش نیست.
این یک اصطلاح شوخ طبعانه و کمتر توهین آمیز نسبت به برخی واژه های دیگر است.
...
[مشاهده متن کامل]

مثال؛
I can’t believe he tried to fix the leak with duct tape. He’s such a wally.
In a friendly conversation, someone might say, “I did something really wally today – I put salt instead of sugar in my coffee. ”
A group of friends might affectionately call each other wallies when they do something silly.

بپرس