walking

/ˈwɔːkɪŋ//ˈwɔːkɪŋ/

معنی: مشی
معانی دیگر: پیاده، متحرک، جنبا، (ابزار کشاورزی و غیره) مستلزم پیاده روی، پیاده روی، راه رفتن، راه رونده، رهرو، رهنورد، قادر به راه رفتن، گردش، قدم زنی، گام زنی، سیار، در خورراه رفتن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the act or movement of someone or something that walks.

- Walking was difficult for some time after his operation.
[ترجمه گوگل] مدتی بعد از عمل راه رفتن سخت بود
[ترجمه ترگمان] مدتی بعد از عملیات او راه رفتن دشوار بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: the manner in which someone or something walks.
صفت ( adjective )
(1) تعریف: tending or able to walk.
مشابه: ambulatory

- The walking patients often stroll through the hospital grounds.
[ترجمه گوگل] بیماران پیاده روی اغلب در محوطه بیمارستان قدم می زنند
[ترجمه ترگمان] بیماران در حال راه رفتن اغلب در محوطه بیمارستان قدم می زنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: used by one who walks.

- walking stick
[ترجمه گوگل] عصای پیاده روی
[ترجمه ترگمان] عصایش را در دست داشت،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: done on foot.

- a walking tour of the grounds
[ترجمه گوگل] یک تور پیاده روی در محوطه
[ترجمه ترگمان] گشتی در محوطه باغ زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. walking alone in a cemetery at night is an eerie experience
شب هنگام تنها در گورستان قدم زدن دلهره آور است.

2. walking at a smart pace
با گام های تند راه رفتن

3. walking is good for the heart
راه رفتن برای قلب خوب است.

4. walking ten kilometers is tiring, but it is also healthy
ده کیلومتر پیاده روی خسته کننده است ولی سلامت بخش نیز می باشد.

5. a walking plough
گاوآهنی که باید آن را پیاده به جلو راند

6. a walking trip through scotland
سفر پیاده در اسکاتلند

7. guards were walking their posts
نگهبانان در محل های خود قدم می زدند.

8. he was walking briskly down the street
با چابکی در راستای خیابان راه می رفت.

9. he went walking around the circumference of the park every morning
هر صبح دور پارک پیاده روی می کرد.

10. i like walking
من پیاده روی را دوست دارم.

11. susan is walking out with a garage mechanic
سوسن با یک مکانیک گاراژ بیرون می رود.

12. they start walking out and they finally get married
آنها با هم شروع به معاشرت می کنند و بالاخره زن وشوهر می شوند.

13. they were walking hand in hand
آنان دست در دست راه می رفتند.

14. too much walking depleted our energy
پیاده روی زیاد نیروی ما را تحلیل برد.

15. tourists were walking on the beach
توریست ها در ساحل قدم می زدند.

16. weary miners walking home
معدنچی های خسته ای که پای پیاده به منزل می رفتند

17. a child was walking in the middle of the street
کودکی در وسط خیابان راه می رفت.

18. a guard was walking nearby
یک نگهبان در آن حوالی قدم می زد.

19. he is a walking dictionary !
او یک دیکسیونر متحرک است !

20. i prefer swimming to walking
من شنا را به پیاده روی ترجیح می دهم.

21. once aboard, they started walking on the ship's deck
پس از سوار شدن،شروع به راه رفتن روی عرشه ی کشتی کردند.

22. the old man was walking haltingly
پیرمرد لنگان و لرزان راه می رفت.

23. the park also has bicycle and walking trails
پارک دارای راه های ویژه ی دوچرخه و پیاده روی نیز هست.

24. his everyday activities also include swimming and walking
فعالیت های روزانه ی او شامل شنا و پیاده روی هم می شود.

25. my feet are sore from too much walking
از پیاده روی زیاد پاهایم درد می کند.

26. nowadays, my only diversions are writing and walking
این روزها تنها سرگرمی من نویسندگی و راه پیمایی است.

27. the woman in a tight skirt was walking with a slight swing to her hips
زنی که دامن تنگ پوشیده بود کپل های خود را کمی می جنباند و راه می رفت.

28. he popped me on the head with his walking stick
با عصا دنگی زد تو سرم.

29. My legs were tired after so much walking.
[ترجمه گوگل]بعد از اینهمه راه رفتن پاهایم خسته شده بود
[ترجمه ترگمان]بعد از این همه راه رفتن، پاهایم خسته بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

30. I don't relish the thought of you walking home alone.
[ترجمه گوگل]من از این فکر نمی کنم که شما تنها به خانه راه می روید
[ترجمه ترگمان]از فکر رفتن به خانه لذت نمی برم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مشی (اسم)
tack, behavior, modus operandi, gait, behaviour, walking

تخصصی

[نساجی] عملیات والک - نمدی کردن
[] کفش کوه سبک، کفش راه پیمایی

انگلیسی به انگلیسی

• strolling, striding
taking steps, moving along; of striding, of moving along
walking is the activity of going for walks in the country.

پیشنهاد کاربران

گذرا
walking midlife crisis: بحران میان سالی گذرا
در جهت چیزی گام برداشتن
قدم زدن
Walking in the memories
پیاده روی
گردش
کوهنوردی
تفریح و قدم زنی
همراه ، همگام ، هم قدم
راه پیمایی ، پیاده پیمایی ، پرسه زنی

بپرس