walk into

جمله های نمونه

1. One day someone will walk into your life, then you realize love was always worth waiting for.
[ترجمه گوگل]یه روز یکی وارد زندگیت میشه، اونوقت میفهمی عشق همیشه ارزش انتظار رو داشت
[ترجمه ترگمان]یه روز یه نفر وارد زندگیت میشه و می فهمی که عشق همیشه ارزش صبر کردن رو داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. I saw him walk into a pool of water.
[ترجمه گوگل]او را دیدم که وارد حوض آب شد
[ترجمه ترگمان]دیدم که رفت تو یه استخر آب
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. I've had an idea . Why don't we walk into town?
[ترجمه گوگل]من یک ایده داشته ام چرا پیاده نمی رویم داخل شهر؟
[ترجمه ترگمان]من یه فکری دارم چرا به شهر نمیریم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. When I left school, I could walk into any job.
[ترجمه گوگل]وقتی مدرسه را ترک کردم، می توانستم وارد هر شغلی شوم
[ترجمه ترگمان]وقتی مدرسه رو ترک کردم، می تونم وارد هر کاری بشم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Joey would walk into the bar and hold court all night.
[ترجمه گوگل]جوی وارد بار می شد و تمام شب دادگاه را برگزار می کرد
[ترجمه ترگمان]جویی می میره تو بار و تمام شب رو در دادگاه نگه می داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. They began to hum when seeing Jackson walk into the hall.
[ترجمه گوگل]با دیدن جکسون که وارد سالن شد شروع به زمزمه کردن کردند
[ترجمه ترگمان]وقتی دید که جکسون وارد سرسرا شد شروع به زمزمه کردن کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. If you feel up to it, we could walk into town after lunch.
[ترجمه گوگل]اگر به آن علاقه دارید، می توانیم بعد از ناهار وارد شهر شویم
[ترجمه ترگمان]اگه دلت بخواد، می تونیم بعد از ناهار به شهر بریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. If you feel up to it, we could walk into town.
[ترجمه گوگل]اگر به آن علاقه دارید، می توانیم وارد شهر شویم
[ترجمه ترگمان]، اگه بهش علاقه داری میتونیم بریم به شهر
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Mind you don't walk into a trap!
[ترجمه گوگل]حواستون باشه توی تله نرید!
[ترجمه ترگمان]مواظب باش تو تله نری!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. I walk into my dining room at 26 this morning, just to say my goodbyes to the little lady.
[ترجمه گوگل]امروز صبح ساعت 26 وارد اتاق ناهارخوری ام می شوم، فقط برای خداحافظی با خانم کوچولو
[ترجمه ترگمان]امروز صبح در اتاق dining قدم می زنم، فقط برای اینکه با خانم کوچولو خداحافظی کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. After the show, guests walk into a second room, where more items are presented for close-up inspection.
[ترجمه گوگل]پس از نمایش، مهمانان وارد اتاق دوم می شوند، جایی که آیتم های بیشتری برای بازرسی از نزدیک ارائه می شود
[ترجمه ترگمان]بعد از نمایش، مهمانان وارد اتاق دوم می شوند، که در آن موارد بیشتری برای بازرسی نزدیک ارائه می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Yet a walk into any delicatessen or a continental charcuterie will prove the enormous potential of this vastly underrated animal.
[ترجمه گوگل]با این حال، قدم زدن در هر غذاخوری یا غذاخوری قاره ای پتانسیل عظیم این حیوان بسیار دست کم گرفته شده را ثابت می کند
[ترجمه ترگمان]با این حال، راه رفتن به هر delicatessen یا a، پتانسیل عظیم این حیوان بسیار دست کم گرفته را اثبات خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. You can't help but be humbled when you walk into this magnificent cathedral.
[ترجمه گوگل]وقتی وارد این کلیسای باشکوه می‌شوید، نمی‌توانید خود را فروتن کنید
[ترجمه ترگمان]وقتی وارد این کلیسای مجلل شدی نمی توانی به من کمک کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Try to walk into the room with good posture, though not like a guardsman on parade.
[ترجمه گوگل]سعی کنید با وضعیت بدنی خوب وارد اتاق شوید، البته نه مانند یک نگهبان در رژه
[ترجمه ترگمان]سعی کنید با حالت خوب وارد اتاق شوید، با این وجود نه به عنوان نگهبان برای رژه رفتن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• reprimand, scold; beat, flog, whip

پیشنهاد کاربران

You have a black eye. What happened?
دور چشمت سیاه شده. چی شده؟
I walked into a door.
سرم خورد به در.
- در معنای پیدا کردن شغل به آسانی
She walked straight into a well - paid job after graduating from university.
...
[مشاهده متن کامل]

او بلافاصله بعد از فارغ التحصیلی وارد یه کار پر در آمد شد.
سعید امدادی
عاشق کلمه
۰۹۱۲۷۷۷۲۱۲۵

He walked right into the trap.
اون با پای خودش رفت توی تله.
درگیر ( چیزی ) شدن ( به دلیل ناآگاهی )
( ندانسته ) وارد چیزی شدن
وارد شدن ( با پا )
به راحتی ( کار ) پیدا کردن
برخورد کردن
سرکار رفتن ( اینکه توسط کسی یا چیزی سر کار گذاشته بشیم و گول بخوریم )
Walk into Sth
برخورد کردن به چیزی
. E. g
. Arash walked straight into a wall. He can’t have been looking where he was going
َآرش در حال راه رفتن با دیوار برخورد کرد. حتما متوجه نبوده که کدوم سمت داره میره.
"ناگریز وارد" چیزی شدن یا قضیه ای شدن
به راحتی به دست آوردن
خیلی راحت کار پیدا کردن، به چیزی خوردن، برخورد و تصادم داشتن، ناخواسته باکسی ملاقات کردن
برخورد ناگهانی به کسی یا چیزی که بر اثر پرت بودن حواس اتفاق می افتد ( مانند برخورد کردن به در ورودی ساختمان به هنگام عجله داشتن )

وارد شدن

بپرس