waken

/ˈweɪkən//ˈweɪkən/

معنی: بیدار کردن، بیدار شدن، بیداری کشیدن
معانی دیگر: به خود آمدن، فعال شدن، زنده شدن، جان گرفتن، فعال کردن، به هیجان آوردن، به خود آوردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: wakens, wakening, wakened
(1) تعریف: to cause to stop sleeping; awake.
متضاد: lull
مشابه: arouse, wake

(2) تعریف: to rouse to a more active or alert state; stir.
متضاد: lull
مشابه: arouse, rouse, stir, wake
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to stop sleeping; become awake; wake up.
مشابه: arouse, revive, rouse, wake

جمله های نمونه

1. I shook him but he didn't waken.
[ترجمه گوگل]تکانش دادم اما بیدار نشد
[ترجمه ترگمان]تکانش دادم، اما بیدار نشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Women are much more likely than men to waken because of noise.
[ترجمه گوگل]زنان بسیار بیشتر از مردان به دلیل سر و صدا بیدار می شوند
[ترجمه ترگمان]زنان به احتمال بسیار بیشتر از مردان به خاطر سر و صدا بیدار می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. We must waken the people to the dangers facing our country.
[ترجمه گوگل]ما باید مردم را از خطراتی که کشورمان با آن مواجه است بیدار کنیم
[ترجمه ترگمان]ما باید مردم را از خطرات پیش روی کشورمان بیدار کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. If you do waken up during the night, start the exercises again.
[ترجمه گوگل]اگر در طول شب بیدار شدید، تمرینات را دوباره شروع کنید
[ترجمه ترگمان]اگر در طول شب بیدار شدید، دوباره تمرین را شروع کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. What time are you going to waken him?
[ترجمه گوگل]ساعت چند میخوای بیدارش کنی؟
[ترجمه ترگمان]چه ساعتی می خواهید او را بیدار کنید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Drink this coffee — it will waken you up.
[ترجمه گوگل]این قهوه را بنوشید - شما را بیدار می کند
[ترجمه ترگمان]این قهوه را بخور، آن را بیدار می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Naomi would waken to the twitter of birds.
[ترجمه گوگل]نائومی با توییتر پرندگان بیدار می شد
[ترجمه ترگمان]Naomi آن ها را بیدار می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. It is frightening to most children to waken and find a stranger.
[ترجمه گوگل]برای اکثر کودکان بیدار شدن و یافتن یک غریبه ترسناک است
[ترجمه ترگمان]برای بسیاری از کودکان برای بیدار شدن و پیدا کردن یک غریبه، ترسناک است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. She awoke to a day of brilliant sunshine. Waken and awaken are much more formal. Awaken is used especially in literature:The Prince awakened Sleeping Beauty with a kiss.
[ترجمه گوگل]او با یک روز آفتاب درخشان از خواب بیدار شد بیدار شدن و بیدار شدن بسیار رسمی تر هستند Awaken به ویژه در ادبیات استفاده می شود: شاهزاده زیبای خفته را با یک بوسه بیدار کرد
[ترجمه ترگمان]یک روز آفتابی درخشان از خواب بیدار شد بیدار شدن و بیدار شدن خیلی رسمی است به ویژه در ادبیات به کار می رود: شاهزاده زیبایی خفته را با بوسه ای بیدار کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Agnes would often waken at the slightest sound.
[ترجمه گوگل]اگنس اغلب با کوچکترین صدایی از خواب بیدار می شد
[ترجمه ترگمان]اگنس اغلب با شنیدن کوچک ترین صدا از خواب بیدار می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He wasn't sure if he should waken his mother.
[ترجمه گوگل]مطمئن نبود که باید مادرش را بیدار کند یا نه
[ترجمه ترگمان]مطمئن نبود که باید مادرش را بیدار کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. She became alarmed when she could not waken her husband.
[ترجمه گوگل]وقتی نتوانست شوهرش را بیدار کند نگران شد
[ترجمه ترگمان]وقتی نمی توانست شوهرش را بیدار کند، نگران شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. I feel as if I had waken from a nightmare.
[ترجمه گوگل]احساس می کنم از یک کابوس بیدار شده ام
[ترجمه ترگمان]احساس می کنم که از یک کابوس بیدار شده ام
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Happily, however, he did not waken.
[ترجمه گوگل]اما خوشبختانه بیدار نشد
[ترجمه ترگمان]اما خوشبختانه بیدار نشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بیدار کردن (فعل)
arouse, raise, awaken, waken, awake

بیدار شدن (فعل)
awaken, waken, awake

بیداری کشیدن (فعل)
waken

انگلیسی به انگلیسی

• wake up; wake someone up
when you waken or when someone wakens you, you wake up; a literary word.

پیشنهاد کاربران

بپرس