wait upon

/ˈweɪtəˈpɑːn//weɪtəˈpɒn/

معنی: پیشخدمتی کردن
معانی دیگر: on wait پیشخدمتی کردن، خدمت رسیدن و خدمت کردن

بررسی کلمه

عبارت ( phrase )
(1) تعریف: to attend to the needs of; act as a servant to.
مترادف: serve
مشابه: attend, minister to, steward

- He is tired from waiting upon his grandmother.
[ترجمه گوگل] او از انتظار برای مادربزرگش خسته شده است
[ترجمه ترگمان] از صبر کردن به مادربزرگش خسته شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to satisfy the wants and needs of, esp. a customer in a restaurant.
مترادف: serve
مشابه: accommodate

- She waited upon the family seated near the door.
[ترجمه گوگل] او منتظر خانواده نشسته نزدیک در بود
[ترجمه ترگمان] او روی خانواده که کنار در نشسته بود منتظر ماند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

پیشخدمتی کردن (فعل)
wait, serve, valet, page, wait on, wait upon

پیشنهاد کاربران

بپرس