wail

/ˈweɪl//weɪl/

معنی: ناله، ضجه، ماتم گرفتن، شیون کردن، ناله کردن
معانی دیگر: ندبه کردن، موییدن، زنجیدن، ناله و زاری کردن، زاریدن، چاویدن، صدای غم انگیز ایجاد کردن، (قدیمی) سوگواری کردن، عزاگرفتن، صدای ناله و زاری، (امریکا- موسیقی جاز) با حرارت و هیجان نواختن، فغان

بررسی کلمه

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: wails, wailing, wailed
(1) تعریف: to make a protracted, high-pitched cry out of grief or pain.
مترادف: bawl, howl, keen, whine, yowl
مشابه: bewail, cry, groan, mewl, moan, pule, scream, squall, ululate, whimper, yawp

(2) تعریف: to make a sound resembling such a cry.
مترادف: howl, whine
مشابه: blare, cry, groan, moan

- The ambulance's siren wailed.
[ترجمه گوگل] صدای آژیر آمبولانس بلند شد
[ترجمه ترگمان] آژیر آمبولانس فریاد زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to mourn or lament.
مترادف: bemoan, bewail, lament, mourn
مشابه: moan

- We will wail over the end of this era.
[ترجمه گوگل] ما برای پایان این دوران ناله خواهیم کرد
[ترجمه ترگمان] ما در پایان این دوره شیون خواهیم کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: to complain.
مترادف: complain, lament, whine
مشابه: bellyache, carp, crab, gripe, grouse, mewl, moan, snivel, squawk, whimper

- He's always wailing about the hard work.
[ترجمه گوگل] او همیشه در مورد کار سخت ناله می کند
[ترجمه ترگمان] اون همیشه در مورد کار سخت ناله می کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
• : تعریف: to mourn for or lament, esp. while making wails; bewail.
مترادف: bewail
مشابه: bemoan, lament, mourn, weep
اسم ( noun )
مشتقات: wailingly (adv.), wailer (n.)
(1) تعریف: a protracted high-pitched cry of pain or grief, or a similar sound.
مترادف: bawl, howl, keen, yowl
مشابه: cry, groan, lament, moan, outcry, scream, squall, whimper, yawp

- the wail of the wind
[ترجمه گوگل] ناله باد
[ترجمه ترگمان] صدای باد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: the act of wailing.
مترادف: howling, keening, lamentation, whining
مشابه: whine

جمله های نمونه

1. i wail like a reed because she is away
نالم چو نای من اندر فراق او

2. the wail of an air-raid siren
ناله ی آژیر حمله ی هوایی

3. to wail someone's death
در مرگ کسی سوگواری کردن

4. In some countries the women are expected to wail loudly after their husbands die.
[ترجمه گوگل]در برخی کشورها انتظار می رود که زنان پس از مرگ شوهرانشان با صدای بلند ناله کنند
[ترجمه ترگمان]در برخی از کشورها، انتظار می رود که زنان پس از مرگ شوهرانشان با صدای بلند شیون کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. When the Yankees lost the World Series, there was much wailing in New York.
[ترجمه گوگل]وقتی یانکی ها در مسابقات جهانی شکست خوردند، ناله های زیادی در نیویورک برپا شد
[ترجمه ترگمان]وقتی یانکی ها مسابقه نهایی را از دست می دادند، در نیویورک شیون و زاری می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. One of the small children began to wail with terror.
[ترجمه گوگل]یکی از بچه های کوچک با وحشت شروع به زاری کرد
[ترجمه ترگمان]یکی از بچه های کوچک با وحشت شروع به گریه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. I heard the wail of a police siren.
[ترجمه گوگل]صدای ناله آژیر پلیس را شنیدم
[ترجمه ترگمان]صدای آژیر پلیس را شنیدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The women began to wail in mourning.
[ترجمه گوگل]زنان شروع به زاری و زاری کردند
[ترجمه ترگمان]زن ها شروع به گریه و زاری کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. We could just hear the distant wail of a siren.
[ترجمه گوگل]ما فقط می توانستیم صدای ناله یک آژیر را بشنویم
[ترجمه ترگمان]ما می توانستیم صدای ناله و شیون distant را بشنویم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Primrose, stupefied by tiredness, began to wail that she was hungry.
[ترجمه گوگل]پامچال که از خستگی مات و مبهوت شده بود شروع به زاری کرد که گرسنه است
[ترجمه ترگمان]Primrose که از خستگی گیج شده بود شروع به گریه و زاری کرد که او گرسنه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I heard the wail of a baby.
[ترجمه گوگل]صدای ناله یک بچه را شنیدم
[ترجمه ترگمان]صدای گریه بچه را شنیدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. She would go into a trance and wail her incantations to the spirits.
[ترجمه گوگل]او به حالت خلسه می رفت و افسون های خود را برای ارواح ناله می کرد
[ترجمه ترگمان]او به حالت خلسه فرو می رفت و با ارواح وردهای جادویی خود را به صدا درمی آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Somewhere behind them a child began to wail.
[ترجمه گوگل]جایی پشت سر آنها کودکی شروع به زاری کرد
[ترجمه ترگمان]بچه ای در پشت سرشان گریه را سر داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. She heard the sirens scream their unearthly wail.
[ترجمه گوگل]او صدای آژیرها را شنید که ناله های غیرزمینی خود را فریاد می زدند
[ترجمه ترگمان]صدای آژیر و شیون unearthly را شنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The wail of the bagpipe could be heard in the distance.
[ترجمه گوگل]صدای ناله ی بابا از دور به گوش می رسید
[ترجمه ترگمان]صدای ناقوس کلیسا نیز از دور شنیده می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. She gave a wail of anguish.
[ترجمه گوگل]ناله ای از ناراحتی سر داد
[ترجمه ترگمان]ناله ای ازسر درد کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. We were woken in the night by the wail of ambulance sirens.
[ترجمه گوگل]شب با صدای آژیر آمبولانس از خواب بیدار شدیم
[ترجمه ترگمان]شب را با صدای آژیر آمبولانس بیدار بودیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. With a wail he threw himself on the bed and buried his face in the pillow.
[ترجمه گوگل]با ناله خود را روی تخت انداخت و صورتش را در بالش فرو برد
[ترجمه ترگمان]با ناله ای خود را روی تخت انداخت و صورت خود را در بالش پنهان کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. She uttered a wail of grief.
[ترجمه گوگل]ناله غمگینی بر زبان آورد
[ترجمه ترگمان]ناله ای ازسر اندوه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ناله (اسم)
cry, grumble, whimper, moan, wail, groan, whine, dolor, dolour, mewling

ضجه (اسم)
cry, dole, scream, exclamation, howl, yell, squall, lament, wail, squeal, shriek, whoop, plaint, yawl, yammer

ماتم گرفتن (فعل)
mourn, wail

شیون کردن (فعل)
wail

ناله کردن (فعل)
bleat, whimper, hone, wail, groan, whine, mewl

انگلیسی به انگلیسی

• lamentation, cry of grief; long loud shrill sound; expression of objection or resentment
lament, mourn, cry for; make a long loud shrill sound
to wail means to cry loudly when you are in pain or very unhappy. verb here but can also be used as a count noun. e.g. i could hear the wail of a baby next door.

پیشنهاد کاربران

A wail of sorrow went up from the people
ناله های اندوه از مردم برخاست
( "پرتره هنرمند در جوانی"، اثر جیمز جویس )
wail 4 ( n ) ( weɪl ) =a long, loud, high cry expressing pain or sadness; a sound similar to this, e. g. a wail of despair. The baby let out a high - pitched wail.
wail
wail 3 ( v ) =to make a long high sound, e. g. Ambulances raced by with sirens wailing.
wail
wail 2 ( v ) =to cry or complain about sth in a loud high voice, e. g. “It's broken, ” she wailed. There's no point in wailing about sth that happened so long ago.
wail
wail 1 ( v ) ( weɪl ) =to make a long, loud, high cry because you are sad or in pain, e. g. The little girl was wailing miserably. women wailing and weeping. wailing ( adj )
wail
گریه و زاری کردن، ماتم گرفتن
siren wailing یعنی صدا دادن آژیر
موییدن.
نالیدن.
کاغیدن.
گریه و زاری کردن
شیون سر دادن
شیون سر دادن، ناله کردن
شیون کرد. ناله کرد.
زوزه کشیدن گرگ
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس