صفت ( adjective )
مشتقات: waggishly (adv.), waggishness (n.)
مشتقات: waggishly (adv.), waggishness (n.)
• (1) تعریف: characteristic of or resembling a wag.
• مشابه: droll, dry, sly, witty
• مشابه: droll, dry, sly, witty
- His roommate was a waggish person whom he usually found amusing, but not on this occasion when he'd found his shoelaces tied together.
[ترجمه گوگل] هم اتاقی او یک فرد متزلزل بود که معمولاً او را سرگرم کننده می دانست، اما نه در این موقعیت که بند کفش هایش را به هم بسته بود
[ترجمه ترگمان] هم اتاقیش آدم خوبی بود که معمولا بامزه می شد، اما نه در این موقعیت که بند کفشش را با هم گره زده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] هم اتاقیش آدم خوبی بود که معمولا بامزه می شد، اما نه در این موقعیت که بند کفشش را با هم گره زده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: characterized by waggery.
• مشابه: droll, witty
• مشابه: droll, witty
- His waggish quips made him a popular guest at dinner parties.
[ترجمه گوگل] کنایه های هولناک او او را به یک مهمان محبوب در مهمانی های شام تبدیل کرد
[ترجمه ترگمان] waggish که او را به مهمانی شام دعوت می کرد، او را مهمان مشهوری کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] waggish که او را به مهمانی شام دعوت می کرد، او را مهمان مشهوری کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Those two are always up to some waggish trick or other.
[ترجمه گوگل] این دو همیشه در حد یک ترفند بداخلاقی یا چیزهای دیگر هستند
[ترجمه ترگمان] این دو نفر همیشه یکی از این trick شاد هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این دو نفر همیشه یکی از این trick شاد هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید