wage

/ˈweɪdʒ//weɪdʒ/

معنی: اجر، مزد، دستمزد، اجرت، کارمزد، دسترنج، حمل کردن، اجیر کردن
معانی دیگر: روزینه، روزگانه، راستاد، پاداش، جزا، سزا، (جنگ یا کشمکش) کردن، مصاف دادن، (انگلیس - محلی) اجیر کردن، (اقتصاد - جمع) مزدها و حقوق ها، هزینه ی کارگر و کارمند (در مقایسه با هزینه ی مواد خام و غیره)، جنگ بر پا کردن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: (often pl.) money paid regularly to an employee in exchange for labor or services.
مترادف: compensation, pay, salary
مشابه: emolument, hire, remuneration

(2) تعریف: (usu. pl.; used with a sing. or pl. verb) suitable return; recompense.
مترادف: deserts
مشابه: compensation, pay, penalty, recompense, retribution, returns

- He foolishly ignored the wages of sin.
[ترجمه ghahremani] او از روی نادانی سزای گناه را نادیده گرفت
|
[ترجمه گوگل] او احمقانه مزد گناه را نادیده گرفت
[ترجمه ترگمان] با حماقت، مزد گناه را نادیده گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: wages, waging, waged
• : تعریف: to carry on or engage in (a war, conflict, or campaign).
مشابه: execute, fight, pursue

جمله های نمونه

1. wage and price controls
کنترل (واپاد) دستمزد و قیمت

2. wage freeze
تثبیت دستمزدها

3. wage war on (or against)
مصاف دادن،جنگیدن،پیکار کردن

4. a wage hike
بالا بردن مزدها

5. a wage scale
معیار مزدها

6. his wage didn't amount to much
مزد او به جایی نمی رسید.

7. hourly wage
مزد ساعتی

8. minimum wage
حداقل دستمزد

9. the wage increase silenced the workers
افزایش مزد سروصدای کارگران را خواباند.

10. to wage war against the enemy
در برابر دشمن جنگیدن

11. a beggarly wage
مزد بسیار کم

12. a set wage
مزد ثابت

13. the average wage of an unskilled laborer is $ 6 per hour
مزد متوسط عمله ی ساده،شش دلار در ساعت است.

14. we must wage a campaign against illiteracy
ما بایستی بر ضد بیسوادی پیکار کنیم.

15. guaranteed annual wage
دستمزد تضمین شده ی سالانه

16. a uniform minimum wage for the whole country
حداقل دستمزد که در تمام کشور یکسان است

17. christians used to wage war against infidels
مسیحیان علیه کافران می جنگیدند.

18. he is a wage earner
او مزد بگیر است.

19. the policy of wage restraint
سیاست خودداری از دادن یا خواستن دستمزد بیشتر

20. the effective number of wage earners excluding part-timers
شمار واقعی مزد بگیران به استثنای نیمه وقت ها

21. the boss fixes each worker's wage
رئیس،مزد هر کارگر را معین می کند.

22. the upset of price and wage standards
به هم خوردن معیارهای قیمت و دستمزد

23. he skirted around the issue of wage increase
از اشاره به موضوع اضافه دستمزد خودداری کرد.

24. the government has put a floor under hourly wage
دولت برای مزدهای ساعتی میزان حداقل تعیین کرده است.

25. he hammered the table with his fists and demanded his wage
او با مشت بر میز می کوبید و مزد خود را می خواست.

26. The government exacts taxes from every wage earner above a certain level of income.
[ترجمه گوگل]دولت از هر حقوق بگیری بالاتر از سطح معینی از درآمد مالیات می گیرد
[ترجمه ترگمان]دولت مالیات ها را از هر درآمد سرانه بالاتر از سطح معینی از درآمد اعمال می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

27. Such measures are needed to equalize wage rates between countries.
[ترجمه گوگل]چنین اقداماتی برای یکسان سازی نرخ دستمزد بین کشورها مورد نیاز است
[ترجمه ترگمان]چنین اقداماتی برای یک سان سازی نرخ دست مزد بین کشورها مورد نیاز است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

28. Wage increases are being kept to a minimum because of the recession.
[ترجمه گوگل]افزایش دستمزدها به دلیل رکود اقتصادی به حداقل می رسد
[ترجمه ترگمان]افزایش دست مزد به دلیل رکود نگه داری می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

29. The government would not intervene in private-sector wage bargaining.
[ترجمه گوگل]دولت در چانه زنی دستمزد بخش خصوصی مداخله نمی کند
[ترجمه ترگمان]دولت در مذاکرات حقوق خصوصی دخالت نخواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

30. The union had sought a wage increase and a shorter work week.
[ترجمه گوگل]اتحادیه به دنبال افزایش دستمزد و هفته کاری کوتاهتر بود
[ترجمه ترگمان]این اتحادیه به دنبال افزایش دست مزد و یک هفته کار کوتاه تر بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

اجر (اسم)
award, reward, wage, remuneration, defrayal, punishment

مزد (اسم)
pension, compensation, reward, wage, fee, wages, hire

دستمزد (اسم)
wage, fee, stipend

اجرت (اسم)
pay, wage, fee, hire

کارمزد (اسم)
journeywork, wage

دسترنج (اسم)
wage

حمل کردن (فعل)
remove, bear, carry, attribute, convey, ascribe, transport, haul, portage, wage, port, freight

اجیر کردن (فعل)
wage, fee, hire

تخصصی

[ریاضیات] اجرت، مزد، دستمزد

انگلیسی به انگلیسی

• salary, payment, earnings; just recompense (literary)
engage in, conduct (war, battle)
someone's wages are the money they are paid each week for working, especially when they have a manual or unskilled job.
to wage a campaign or war means to start it and carry it on over a period of time; a formal use.

پیشنهاد کاربران

پاداش، انعام، دستمزد، کارمزد، جایزه
Bonus, tip
دستمزد
حقوق
کرایه
پرداخت
پاداش
مزد
برگزاری
جنگ افروزی کردن، برپایی جنگ
carry on ( a war or campaign ) .
"it is necessary to destroy their capacity to wage war"
حقوق
مثال: They demanded higher wages for their labor.
آن ها حقوق بالاتری برای کار خود مطالبه کردند.
*آموزش زبانهای انگلیسی، ترکی استانبولی و اسپانیایی
WAGE : مقدار پولی که به یک کارگر براساس تعداد ساعات، روزهای کاری و غیره پرداخت می شود: دستمزد
WAGER : توافق نامه ای که در آن افراد سعی می کنند حدس بزنند چه اتفاقی می افتد و فردی که اشتباه حدس می زند باید چیزی ( مانند پول ) به شخصی که درست حدس می زند بدهد: شرط بندی
[ تفاوت 𝐢𝐧𝐜𝐨𝐦𝐞 و 𝐬𝐚𝐥𝐚𝐫𝐲 و 𝐰𝐚𝐠𝐞 ]
🔻🅸🅽🅲🅾🅼🅴
( درآمد ) به پاداشی اطلاق می شود که یک فرد از هر منبعی به شکل پول نقد، سود سهام، سهام، سود و غیره دریافت می کند ؛ درآمد ممکن است در هر زمانی بدست بیاد مثلا وسط ماه یا آخر ماه یا هر ساله . نکته دیگه اینه که درآمد یک نفر می تونه کم و زیاد بشه ! مثلا یک تاجر پارچه ممکنه یک سال درآمد حاصل از سودش ۱ میلیارد باشه و در سال بعد ۵۰۰ میلیون یا ۲ میلیارد تومان بشه
...
[مشاهده متن کامل]

e. g. 𝖶𝗁𝖺𝗍 𝗐𝖺𝗌 𝗍𝗁𝖾 𝖼𝗈𝗆𝗉𝖺𝗇𝗒'𝗌 𝖺𝗇𝗇𝗎𝖺𝗅 𝗂𝗇𝖼𝗈𝗆𝖾?
🔻 🆂🅰🅻🅰🆁🆈
( حقوق ) مقدار ثابتی از پولی که به کارگر پرداخت می شود که معمولاً به صورت ماهانه محاسبه می شود
e. g. He collects his salary at the end of each month
🔻 🅦🅐🅖🅔
( مزد ، دستمزد ، کارمزد ) مقدار پولی که برای مقدار مشخصی کار به کارگر پرداخت می شود که معمولاً به صورت ساعتی محاسبه می شود و بر حسب مقدار پول در ساعت بیان می شود ، گاهی اوقات هم بصورت هفتگی پرداخت میشه
e. g. The workmen collected their wages at the end of the week

wage دستمزد ساعتی
salary دستمزد ماهانه و سالانه که تو کشورهای مختلف متفاوته
voice: دستمزد
نتیجه
Result
Consequence
An advance on wages was made
پیش پرداخت دستمزد صورت گرفت. ( پرداخت شد )
پیشاپیش
پیشرو
پیشرفت
پیش بردنHe advanced a materialist understanding of communication.
Wage حقوق یک هفته
Salaryحقوق یک ماه
مبارزه کردن
کردن هم معنی میده
wage a struggle
مبارزه کردن / تلاش کردن
[حقوق کار]
پرداخت ساعتی یا روزانه برای کارهای انجام شده و ممکن است بسته به ساعات کار و عملکرد متفاوت و در هر ماه متغیر باشد و نرخ دستمزدی در هر ساعت، ضرب در تعداد ساعات کار دریافت می کند که با حقوق ثابت ماهیانه salary که مبلغی ثابت و مستمر است کاملا متفاوت می باشد
The campaign waged by Loos against ornament
کارزاری که لوس علیه تزئینات به راه انداخت
روز مزد
به راه انداختن
Waged a sporadic guerilla against U. S
جنگ های چریکی پراگنده علیه آمریکا به راه انداخت
Wage = دستمزد
Salary = راستاد یا رَستاد
معنای فعلیِ wage
1. to engage in, carry on
2. to be in process of occurring
be careful not to wage war
مراقب باش جنگ به پا نکنی
دستمزد
دستمزد ( واژه ای که برای کارگران استفاده می شود )
salary
حقوق
دستمزد
social wage: حقوق اجتماعی
اسم: اجر و مزد، حقوق ( هفتگی )
فعل: درگیر جنگ با کسی یا چیزی شدن
* با wager به معنی "شرط" اشتباه نگیرید
مشارکت ، آغاز به جنگ
انتخابات

living wage
دستمزد کافی برای امرار معاش ( بخور نمیر )
این کلمه به معنی دستمزد و معمولا به صورت هفتگی یا روزانه در ازای کار به فرد پرداخت می شود اما salary به معنی حقوق، مواجب و به پولی اشاره میکنه که به صورت ماهیانه و خصوصا به حساب شخصی واریز می شود
به جنگ رفتن، جنگ کردن، جنگیدن، در حال جنگ بودن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣١)

بپرس