اسم ( noun )
• (1) تعریف: a small mass or ball.
- a wad of gum
[ترجمه mothre] یک بسته آدامس|
[ترجمه گوگل] یک دسته آدامس[ترجمه ترگمان] یک تکه آدامس
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- a wad of paper
• (2) تعریف: an amount of soft material used for stuffing or padding.
- wads of insulation
- wads of newspaper in the carton
[ترجمه گوگل] تکه های روزنامه در کارتن
[ترجمه ترگمان] در کارتن جمع و جور شده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] در کارتن جمع و جور شده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: (informal) a roll or large amount of paper, esp. paper money.
• مشابه: roll
• مشابه: roll
- He walked into the store with a big wad in his hand.
[ترجمه گوگل] با چوب بزرگی که در دست داشت وارد مغازه شد
[ترجمه ترگمان] او با یک تکه بزرگ در دستش وارد مغازه شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او با یک تکه بزرگ در دستش وارد مغازه شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: a plug or pad of material used to hold shot in place in a gun or shell.
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: wads, wadding, wadded
حالات: wads, wadding, wadded
• (1) تعریف: to compress or roll into a wad (often fol. by up).
• مشابه: ball
• مشابه: ball
- She wadded up the paper.
[ترجمه زینب] او کاغذ را مچاله کرد.|
[ترجمه گوگل] کاغذ را بالا برد[ترجمه ترگمان] کاغذ را روی کاغذ فشار داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to plug, fill, or pad with a wad or wadding.
• مشابه: plug
• مشابه: plug
- You can wad this hole with some tissue.
[ترجمه گوگل] می توانید این سوراخ را با مقداری دستمال کاغذی بپوشانید
[ترجمه ترگمان] میتونی این سوراخ رو با چند تا دستمال پیچیده کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] میتونی این سوراخ رو با چند تا دستمال پیچیده کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to become wadded.